جمعه ۷ دی
اشعار دفتر شعرِ زخمه شاعر حسن گائینی (رزاس)
|
|
همیشه عصر است
استفراغ خورشید مخابره نشد
|
|
|
|
|
تو را که می غری دوستت دارم
صبح دوباره را اگر می خواهی
|
|
|
|
|
ﺩﻭﺭ...
ﮔﺮﺩﻭﻥ
ﭼﺸﻢ...
ﻣﯿﮕﻮﻥ
ﺁﻣﺪﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﮐﻔﻦ
|
|
|
|
|
خفّت مخورید
ابرهای پهناور را باد می راند
زیر پایم...
در پیچ و خم های سرزمین جنون
|
|
|
|
|
نمیدانم...
از تهِ پیراهنم آمدم
یا بسانِ میخِ سیاه چادری، دل از خاک کــندم!
|
|
|
|
|
گیلگَمِش...
تو هماني که مرا به حماقت زندگي مشکوک ميکني
راه گريزي نيست
|
|
|
|
|
تو حاصل بوسه ای و لبی
... برای پَرستش
تا تو را بفهمم...
چشم می ترسد
گوش می خندد
|
|
|
|
|
دلم می خواهد با تو نمیرم
تو بمیری و من بتو بیاندیشم
وزشِ مستمرِ...
معنی
|
|
|
|
|
با تو من یک وطنم!
یک شهر
یک محلّه
یک خانه...تورا زیسته ام
|
|
|
|
|
دمادمِ صبح است
هجوم شب، پریده رنگ
پرده های چشمانم خمارِ زهر
|
|
|
|
|
چه کنم
چه کنم
چه کنم
من...
رنگین کمان شکسته ام
|
|
|
|
|
با سپیدی کوه، سبزی جنگل، آبی آسمان...
در ـ رقابتم!
باید به چند قرن خوشبختی بدّل شوم
|
|
|
|
|
قرن بیست و یکم ـ کِرم میزند!
مترو ها...
تند تند زیر ماه می روند
خیانت ـ زیبا تر است!
|
|
|
|
|
بر گردا گرد من حلقه زنید
چنین ناراست ... و تنگ آمده که دیده است
چامه های موجز و نغز بر زبان
|
|
|
|
|
در خرابه های قونیه...
ـ سپیده دم، مرا ببوس
|
|
|
|
|
آنچه با دل داشتم ، از عشق پنهانم نبود
سوزو دردی آشنا، در آه گریانم نبود
|
|
|