پنجشنبه ۱۴ تير
|
|
در خُمرهء نابِ لبِ تو ، هیچ نباشد جُز مِـــــــے
شاعران این نڪته را بیخود شلوغش ڪرده اَند
|
|
|
|
|
روز ها از بر هم ميگذرند
واي بر من كه بدون تو ز من ميگذرند
|
|
|
|
|
لنگ لنگان. . .
بینوا بارکشی. . .
|
|
|
|
|
عشق به پروردگار را پایانی نیست
|
|
|
|
|
مرنجان تاول دستان ما را
بیا زخم تن ما را دوا کن
|
|
|
|
|
بی ماه رویت
شب آفتابی ست
در چله ی خون
|
|
|
|
|
دچار
ما دچار قهر شبها گشته ایم
|
|
|
|
|
مکتب ما عشق است و ادب نه تعصب
رهبر ما دانش است و علم نه محتسب
|
|
|
|
|
یک شب اگر از خاطرم بیرون کنم ، زیبا تو را..
|
|
|
|
|
عادت نکردم اینهمه،من دوریت را
قلبم ندارد طاقت رنجوریت را
|
|
|
|
|
در کهن سالان دور و در زمانهای قدیم ...
|
|
|
|
|
دلا خو كن به غربت، زغربت ناگزيري...
|
|
|
|
|
همسرش را دید با صد آرزو
نا توان است و طلب دارد از او
|
|
|
|
|
یاد تو همیشه همراه منه
تو نباشی زندگی زندون منه
|
|
|
|
|
به مناسبت شهادت حضرت جواد الائمه(علیه السلام)
|
|
|
|
|
یک برگ نَیاُفتَد به زمین تا تو نخواهی ...
|
|
|
|
|
دست به گیسوی بلندای شب انداخته ام
|
|
|
|
|
امشب هم گذشت و نیامدی.
پنجره را باز کردم و نیامدنت را تماشا کردم.
مثل دیوانه ها به خودم پیچیدم
|
|
|
|
|
کرم کورم دلی بی کینه دارم
|
|
|
|
|
غم بــار دگـــر خیـــمه زده در دل افکـار
|
|
|
|
|
ما زاده های کوروش و یوتاب بودیم
ما باده ی انگور های ناب بودیم
ما رنگ شب را در میان قصه خواندیم
|
|
|
|
|
درانتظار تو می میرم و غم و باکی مرا نیست
برای رفع غمم . شراب و میخانه به پا نیست
|
|
|
|
|
دکترم تجویز کرده نیمه شبها وقت خواب
|
|
|
|
|
آن ور آب ها،
در هر - شهر -
" شعر "
می گفتم اگر،
|
|
|
|
|
دلم ایران قدیم است
و تکه تکه اش به هر سو
چون نقل هایی که بر سر عروس می پاشند
|
|
|
|
|
تو چه کردی با من
آن شب که به خیالم راهت بود
|
|
|
|
|
ندانستی چه کردی ای دل آزار
مرا دیدی چنانی نقش دیوار
گیتی_رسائی
|
|
|
|
|
مثلِ نَخلی خُشک و بی محصول،بیهوده شدم
چون زَنانِ یائسه فرتوت و فرسوده شدم
حس و حالم خوب نیست،روز
|
|
|
|
|
Gods... و چه پر معنی بود آنهمه نور که بر ریگ بیابان تابید...
|
|
|
|
|
عنقریب است ماه تابانم زمغرب سر کند
سعی مابین صفا و مروه چون هاجر کند
|
|
|
|
|
اوایت بر باد نشسته..............
|
|
|
|
|
کمی به تنهایی لعنت
برای شعر حرف نزن! با شعر حرف بزن
|
|
|
|
|
آخر به پای خاطره ها پیر می شوم
با قصه های فاصله درگیر می شوم
خوابی ندیده ام؛ خودم اما شبیه
|
|
|
|
|
ثانیه ها نمی گذرد از برای تو
قلبم ندارد انتظار وصال تو
عشق و محبت دگری ندارم آرزو
|
|
|
|
|
تقدیر من از شاخه جدا میخواهد
ویران شده با دردوبلا میخواهد
ایکاش که دور از غم فردا_امشب
من باشم و
|
|
|
|
|
عشق در هم کردن و نوشیدن است
|
|
|
|
|
به کوچه یه ترانه هام سر بزن
|
|
|
|
|
شبنمی بودم چو
بر برگ درختی...
|
|
|
|
|
هنوزدرکوچه ی انتظار
به امیدآمدنت...
|
|
|
|
|
آری شااعرم گر ندانی عاشقم....
|
|
|
|
|
☀️درتاب تابستان
از قاب نفس رنگ ها
و هیجان زرد،
تابستان سپید می پوشد
و روبروی م
|
|
|
|
|
از چه رو تسبح اَذکار خودم گم کرده ام
|
|
|
|
|
توکه نباشی...
یاس عطرش راگم میکند...
|
|
|
|
|
تنها خدا میداند، تهمت زیستن، غم بحران تفاوت کم نیست
|
|
|
|
|
های و هویی در آسمانها بود، رعد بر خود مهیب می پیچید
|
|
|
|
|
مهربانباشیمباهمعمرباشدچوننسیم
زندگییکبارباشدقابلتکرارنیست
|
|
|
|
|
گلم با ناله آهم را به هم زد
به آهی تکیه گاهم را به هم زد
به
|
|
|
|
|
پروانه ای درسیاهی زلفان شب
فانوس به دست،شانه گم کرده بود
ماه سرد این شب انگار.......
درعقرب مدا
|
|
|
|
|
روی طناب های درهم و برهم
از...
جعبهٔ مستطیلی سیاه بیرون آمدم
|
|
|
|
|
صداي وزش تند باد در گوشم زمزمه اميدي را ميدهد،بر روي سبزي زمين تو درازا در فك…
|
|
|
|
|
غوطه ور مرداب فکر .................
|
|
|
|
|
ای شمع کربلا همه پروانه سوختی
|
|
|
|
|
شاعر گُنگی هراسان و نشسته در میان انجمن
گرد او حیران و لبورچیده دهها مرد و زن
|
|
|
|
|
چه میدانی ؟
تمام هفته و سالم تمام روزهای من
تمام لحظه های فصل های تیره و روشن
همه گفتن شنفتن ها
|
|
|
|
|
مهمان خاطر
گلِ لبها یِ تو ، درخاطرِ من مهمانست
چه گلی را،«بغلِ خاطرِ»من گلدانست
|
|
|
|
|
صاحب قلمی کز قلمش بهره نگیرد / شایسته ی فحش و سخنِ زشتِ کلُفت است
|
|
|
|
|
به جرم دوست داشتنت ...
قاضی سرنوشت
محکومم کرد به سکوت
|
|
|
|
|
ای خون دل ما کرده یکی ناز نگاهت
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۵۰ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |