پروانه ای درسیاهی زلفان شب
فانوس به دست،شانه گم کرده بود
ماه سرد این شب انگار.......
درعقرب مدار،یخ کرده بود
پیش رو،جاده ای بس دراز
کلاف سردرگمی ها،بساط کرده بود
یک سرش،ریشه درآغاز....
آن سرش،درافق،شاخ وبرگ تنیده بود
لحن جاده،سازگارنیست انگار
دشنه ای ازشعله ی نوربه مشت
دل این شب بایستی که شکافت
گوهر ذات بشر،طینتی پاک
دردل این شب هم بیناست
دل شب هم به خدا....
طیفی از نوروصفاست
عزم ها می طلبد،همتی درراه است
تند باد ها گشته به نگاهش درخواب
پشت سرراهرگز،که نباید نگریست
پشت سر گورستانی ست،خاطراتش مدفون
پیش روخورشید ست،روز از آن زایاست
چشم هاراباید شست،زندگی آنجاست
زندگی هم دشتی ست که درآن باید جَست
چشم رابایدبست،بالها راباید باز
درترانه ی این پرواز.......
جاری گشت باراز این آواز
**زندگی دردل شب هم تا ابد،زیباست**
پی نوشت:
فاصله ی بین کهکشانها تاریکی مطلق است،سابق برین گمان میرفت این فاصله ها عاری از هرگونه خلقت است ،اما امروز ثابت شده است،ماده اولیه خلقت،درهمان تاریکی ها نهفته است،درقران هم داریم"ما شمارا از عدم آفریدم"
پس عدمی وجود ندارد،همه هستی است وهستی است وهستی
#محمد -کریمی(پویا)
۲۸مرداد۹۶
آرزویم این ست
دل همه تان شاد
سلام
زیبا قلم زدید