جمعه ۶ مهر
|
|
وقتی به سوگت مینشیند دل، سرم بالاست
مشکل پی مشکل پی مشکل، سرم بالاست
میخواهمت حتا اگر طردم کنی
|
|
|
|
|
کدام ساحل مرده ی سکوت
بر خواهد خاست ؟
هزار جیحون چشمان زخم
به شست زه می کرد
به حماسه
بر م
|
|
|
|
|
الهے وَ ربےّ مِن غِیرِڪْ....
|
|
|
|
|
عجب بیداری وهمناکی...
شب!
باغ خیال شد
بدون اینکه خوابم ببیند
کمی خوابیدم
|
|
|
|
|
دهان قلبم
بیدارتر از درد...
زاری از حدّ برده بود
از چشمهٔ اشک...
|
|
|
|
|
سایه گسترده ام
تو آمده ای
بر شاخه بنشینی
|
|
|
|
|
توخورشید منیُ من یه عمره تو مدار تو
خبر داری زحال من که گشتم بیقرار تو
|
|
|
|
|
گرچه میگویند عشــقِ ما شُعاری بیش نیست
حرف مردم پیش رویِ ما غُبـــاری بیش نیست
|
|
|
|
|
دختر ِ گیسو سیاهِ متنِ رویاهای من
|
|
|
|
|
یه روزا خیلی از بیشتر
دلم دلواپست میشه
|
|
|
|
|
خدایا مرا محتاج و نیازمند مردمان بد مکن.
|
|
|
|
|
شعری تقریبا شبیه ترجیع بند
|
|
|
|
|
نان در خون تلیت من با اوست
سنگ گور رفیق من با اوست
|
|
|
|
|
افسونگری چشم تو دین و دل من برد
|
|
|
|
|
دید گرگی گله ای را در چرا
شاد گشت وگفت ای شکر خدا
روزی امروزماهم حاضراست
همچوخوانی
|
|
|
|
|
غزل یا شعر نو ، چون نوشدارویی شده سهراب
وبعد از مرگ تو مابین ما خاموش و مهجورست
|
|
|
|
|
ندهم دل به دو عال ، مست گلزار حسینم
|
|
|
|
|
سحر زیبا گل نرگس شکوفا شد به زیبایی
|
|
|
|
|
عمر چون کشتی ست بر آب روان زندگی ..
|
|
|
|
|
هم طعم گز هم طعم سوهان می دهد
از اصفهان تا قم لبت جان می دهد
امواج موهای بلندت در هوا
بر بادهای خ
|
|
|
|
|
خروش لاله دل باش و در كناري باش
|
|
|
|
|
معمای قلبم تمام اون چیزی بود
در دست و آغوش تو آشکار می شد
ریتم احساسم همگی برای نواختن قلب و افکار
|
|
|
|
|
خدا کجای زمین بین ما دو تا گم شد
چرا همیشه سر ماجرای ما گم شد؟
چنان به عشق تو ایمان نشست در دل م
|
|
|
|
|
اینسادهدلمخیالداردانگار.
|
|
|
|
|
(گزیده:)
ابرِ مجنون میشوم
آنگه که باران جان،
میهمان گلستان هستیات میشود
آرام، با ترنّم مهر..
|
|
|
|
|
دلی به اندازه ی دریا
عقلی به اندازه ی مروارید می طلبد
که از قدیم هم
آب دل و عقل به یک جوی نرفت
|
|
|
|
|
من آن ساحر شکست خورده ام....
|
|
|
|
|
اما پدر که نامِ خود از مصطفی گرفت،
کامِ مرا به تربتِ کربُ بلا گرفت
|
|
|
|
|
✳خالی پژواک
تحمیل تلخ
همیشه مقیّدند !
شاید به ترفندی مبتذل
|
|
|
|
|
خاطراتت .....
همه بیمار شدند
باد کم حوصله از راه رسید
و تمام شب غربت زده را ،
ریخت به هم .
|
|
|
|
|
دگر کافیست ..خط عاشقی را کور کردم......
|
|
|
|
|
" آیه های مهربانی"
.
خـــدا تابیـــده از چشمــت به جانم
دو چشمت آیه هایِ مهربانی ست
.
جمــــالت
|
|
|
|
|
فلق در بطن چشمانت فرو پاشید
سیاهی رخت بر بست و درون بنشست...
|
|
|
|
|
در پیچ و خم عشق بسی نکته نهفته ست
|
|
|
|
|
پریشان حال می گردم به دنبالت به هرجایی
|
|
|
|
|
من مُسَلمــانم وَلـی این حاجــتم پایِ مرا
از زیارتـگاه و مسـجد، تا کِــلیسـا میبرد
|
|
|
|
|
عطش ماه و ستاره شده سوسوی وجودم
زند آتش پر وبالم که گدازد همه 《هستم》
|
|
|
|
|
و بینِ این همه تاوان
که لایقش شده ام من
عجب عقوبتِ سختی؛
تو را ندیده گرفتن!
|
|
|
|
|
نگو که یــاد تــو با گریــه پـاک خواهد شد ،
که قلب من به هوای تو خاک خواهد شد !
|
|
|
|
|
سبک بالان دوبار پر کشیدند
به دست ظلم بر قتل رسیدند
|
|
|
|
|
بی تو اینجا همه ی شهر چراغانی نیست...
|
|
|
|
|
کرده ای پیرانه ام جوانیم را پس بده
|
|
|
|
|
ن بد آوردم و چشمان تو را زخم زدم
تیر غیبی به فراسوی زمان خورد که خورد
آه این پنجره ها ، ماه در برک
|
|
|
|
|
با توام در جان جهان بی تو بودن ها فدای تو
|
|
|
|
|
در به رویم بسته ای
پاسخ از بهر سوالت من جواب اورده ام
زاده مردادم و خود اتشم
شعله بر مش
|
|
|
|
|
صدای گریه ات کافی ست،جان می گیرد از من
هرآنچه دوست می دارم، زمان می گیرد از من
چو ابری که بگرید از
|
|
|
|
|
غمزه ای ساه به یک مر حله غم گیرم کرد
|
|
|
|
|
آسمان آبی قصه ها در غباری دفن میگردید
|
|
|
|
|
بر دل خوش باورم نارو زدن انصاف نیست
قایق بشکسته را پارو زدن انصاف نیست
گرچه می دانم ، تو هم از
|
|
|
|
|
ووقت هایی هست
که تورادررویاهم به آغوش نمیکشم
دستانت رانمیگیرم
وحتی نگاهی...
|
|
|
|
|
به سرو طعنه میزنی بلند راست قامتم
به سرو طعنه میزنی ستاره سعادتم
|
|
|
|
|
برای عمه خاتون
سر سه راه آذری
یک مینی بوس غارغارو
که قابل این حرفا نیس
به قولش ((اول حق بگو بیات
|
|
|
|
|
من ازنسل کیانم که جویای نام امدم
|
|
|
|
|
دوش دروقت سحر دولت یزدان آمد
حالت درد برفت موسم درمان آمد
|
|
|
|
|
به کشور باغ
انار بوسه هایت می آیم.
ودر آن باغ.
پرنده واردر بر شاخه درخت موهایت
آشیانه ای خواهم س
|
|
|
|
|
چوب می خوریم
سال ها
از حق "وتو"
|
|
|
|
|
گوشه گیری کار ساز است ای عزیز
گر بگیری گوشه ی دامان یار
لب به لب گشتن عجب شایسته است
گر لبالب گ
|
|
|
|
|
کاش می شد بر منِ آشفته دل سر می زدی
|
|
|
|
|
گاهی
پنجره ی خیالت را
سمت من باز کن
|
|
|
|
|
آه ....درون سینه ام تویی که چنگ میزنی؟؟
بزن که ضربه های تو شبانه می رهاندم
|
|
|
|
|
اکنون ای ملک فرشته پرور
ما را در کرانه های
آبی معنویتت رها کن
|
|
|
|
|
ریشه ی سنگ
اگر
رخنه به دل ها دارد!
می شود!
خانه ی دل را
به هر بی سرو پایی نفروخت
|
|
|
|
|
من از سقوط دل عاشقم هراسانم...
|
|
|
|
|
نیمه شب یاد تو را در دلم احیا کردم
|
|
|
|
|
عمر من در طلبِ یار گذشت... ...
|
|
|
|
|
غروب و یاد تو، پاییز رفتن
منم آن قوی بی جفت شناور...
|
|
|
|
|
درد دل کردمت اما، دلت از سنگ است...
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۰۰ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |