جمعه ۴ خرداد
|
|
وقت آن است که پیراهن شب باز شود
جستجوهای من وماه من آغاز شود
|
|
|
|
|
دریغا از جهان آن قهرمان رفت زیر رفسنجان گلی از گلستان رفت
|
|
|
|
|
تو حال این روزام و می فهمی
حالا که آغوشت زمستونه
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
دورم از خودم
در این روزهای خوب
|
|
|
|
|
باور کنید هنوز پس از چهل سال به «زن »بودنم عادت نکرده ام
|
|
|
|
|
همین نگاه ساده و عامی برای من
همراهی تو یک نه دو گامی برای من
|
|
|
|
|
اشکان ملک پور
کودکانههای جهان
|
|
|
|
|
بَر دَرِ خـانه ی آزاده، گـدایی چـه خوشَ ست..........
|
|
|
|
|
باران گرفت با تب باران جوان شدم
بر شاخه های زلف غزل نغمه خوان شدم
بر سبزه های باغ خدا پر زدم ک
|
|
|
|
|
کوچه های وطنم خاکی بود.
رنگ تن پوش تنم بود، تنش. .
حال محکوم به غربت شده هم انگاری.
به دور م
|
|
|
|
|
در رابطه هاتان
در دوستی هاتان
در عاشقانه هاتان
در زندگی تان
|
|
|
|
|
شرابِ شُهره که منشورهر چه شیدا ییست
زجام چشم تو خواهم که رکن رسواییست
|
|
|
|
|
بیا با هم بنشینیم
پای میز مذاکره
|
|
|
|
|
بخوان ای بلبل شیدا، که امشب خانه دلگیر است
فضای تنگ تنهایی، پر از آوای شبگیر است
نه محرم چاره سا
|
|
|
|
|
باید بیرون زد از مرزهای خودی...
|
|
|
|
|
دیشب که دلم قرار با دلشده داشت
دیدار نشد چونکه گلم فاصله داشت
یکریز دلم زغصه ها حِق حِق کرد
|
|
|
|
|
ازدست چشمهای توامروزشاعرم
تنهاتویی بهانه شعرم مسافرم
|
|
|
|
|
در عالمِ نیست تا که هستی خوش باش
|
|
|
|
|
458-برتر!!-1395/10/20
دین ترا برتر بُوَد ای نابکار
یا حقوقِ خلق در این گیر و دار
تو طمع می دا
|
|
|
|
|
برف می آمد شبی وقتی دعای من گرفت
ردپایت را ولی از چشمهای من گرفت
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
این جا هوا برایِ تنفس نمانده است
|
|
|
|
|
وقتی که می باریدابردیده نم نم
|
|
|
|
|
عدم بودیم و در دم زنده گشتیم
ز روح و معرفت آکنده گشتیم
|
|
|
|
|
باورم چه می سوزد از فریب یک صحرا
|
|
|
|
|
روزازجنس ومه ودودتوراگم کردم
|
|
|
|
|
عاشقي اول كار است و غمت آخر كار...
|
|
|
|
|
هوات میگیره این روزا جونمو منو میبره تا ته خاطره
|
|
|
|
|
سرما شدست همدم این پرتقال ها
شیر بزرگ هم شده صید شغال ها
باید مدال داد به نامردهای شهر
-------
|
|
|
|
|
آنچه...
بر ما میگذرد
گذر زمان است ....
|
|
|
|
|
جانکم
حواست هست؟
پاییز هم دارد می رود
بدون حضورگرمت
|
|
|
|
|
درمان نیز
نه ...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
برایت مینویسم
از این پاییز و شبها
هنوزم زنده ام من
هنوزم بی تو تنها
|
|
|
|
|
من به آن دشنام دادن هایت عادت کرده ام ..
|
|
|
|
|
قلم عشق مرا هم بتراشی بد نیست
|
|
|
|
|
عرض سلامم را ميپذيري اش؟
عرض سلام و است بي رياييش!
اسم خدا اول سلام و آخر سلام
اين فاصله زندگيس
|
|
|
|
|
دوباره ميهماني مي كند عشق.....
|
|
|
|
|
گاه گاهی دشمنی ها از از رفاقت بهتر است
منفعت های دروغ از هرصداقت بهتر است
اینکه در بند کسی باش
|
|
|
|
|
شعله های شعر من با شادیت آمیخته
شعله می گیرد چو از بنزین عشقت ریخته
|
|
|
|
|
بده گلای غصه مو به دست باد مشرقی...
|
|
|
|
|
باران می بارد ،
شیشه را بخار گرفته
من نفس به نفس شیشه ایستاده ام
حس شوخ طبعی باران
کلافه کرده
|
|
|
|
|
شعر ...
تو بودی و دختری که نوجوانی اش را
در ایستگاه های اتوبوس
به عشقی زود هنگام ...
فروخت
|
|
|
|
|
درانتظارتو بودن خوش است ؟ می ترسم
بمیرم عاقبت از دوری ات بیادم باش
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
|
|
|
|
|
در کافیه ی خیال نگاه تو تا سحر
بیدار با دو قهوه ی قاجار لعنتی
|
|
|
|
|
به نام خداوند اندیشه ساز ...
|
|
|
|
|
تو قلب مرا دزدیدی ای دزد قهار......
|
|
|
|
|
من و
شقایق
آینه و
نگاه تو
----
شعری از
فاصله ی شب
به شقایق خندید
-
حجم داغ تن تو
لُختی عط
|
|
|
|
|
سوسن پژمرده جان دارد گریز از آب بود
|
|
|
|
|
من تورا می خواهم آری چشمها هم بر درند
خون وآتش در میان بستر خاکسترند
صورتم از دوری واز زور غم خاکس
|
|
|
|
|
تقدیم به ساحت مقدس حضرت معصومه(س)
|
|
|
|
|
وقتی دل این آسمان هم درد دارد
|
|
|
|
|
نمــی دانی نمــی دانی که در هر سطر این دفتر
قراری هست ،جاویدان و درتکـــــــرار، یعنی چه
|
|
|
|
|
در جاده های سیاه
از شهر خود رفتیم
خلبانان الکلی بمب می ریزند
سالهای رنگ پریده
پشت سر
پدرم را ک
|
|
|
|
|
ای که تدبیر نگاهت همه آهم شده است
متصل شب زخیالت به پگاهم شده است
آنقَدَر خیره به ره گشتم و حاصل
|
|
|
|
|
خبرچین این خبر را کرده عنوان
به آهنگی سر نبش خیابان
|
|
|
|
|
قبل از خواب
پشت پنجره بیا
|
|
|
|
|
آغوشت محبت
گلی بشنید آوای فـــغـــــان را
بیاری خواند امــــیر آسمانرا
بنا بنهاد در ب
|
|
|
|
|
باز هم آمده ای جنبل و جادو بکنی
|
|
|
|
|
و قرعه خورد به نام تو در اواخر دی.....
|
|
|
|
|
مغاکی... ست، میانِ
دادن
و
ستاندن !
|
|
|
|
|
درانتظار آمدنت
چشمانم را
بهدرقلابکردهام
|
|
|
|
|
تنگ بلورین هست ماهی را خاطرخواه
نمی داند مانده ماهی در حسرت دریا
غناری کنج قفس در رویای بوستان
|
|
|
|
|
هر شب
با خود می برد مرا،
سیال خیالت
و من عروس دریای آغوشت
می شوم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۸۷ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه |