يکشنبه ۴ آذر
عمو زنجیر باف شعری از محمود خرمی فرد
از دفتر عمو زنجیر باف نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵ ۲۲:۵۶ شماره ثبت ۵۳۱۴۰
بازدید : ۶۳۹ | نظرات : ۳۲
|
آخرین اشعار ناب محمود خرمی فرد
|
« عمو زنجیر باف
بــَـــــــــــــله
زنجیر منو بافتی
بــَـــــــــــــله
پشت کوه انداختی
بــَـــــــــــــله
بابا اومده
چی چی آورده
نخودچی کشمش
بخوروبیا
باصدای چی
... »
یادش بخیر .
------------------------------------------------------------------------------
( اول )
قدیما زمستون
زمین پرازبرف بود
قصه و حکایت
یه عالمه حرف بود
شبای بلندش
کنارِ کرسی گذشت
با ترانه های
کتاب درسی گذشت
«عموزنجیر باف»
دنیای بچه ها بود
زنجیرای بافتهَ ش
دستای بچه ها بود
صادق وصمیمی
مثل پرنده ها بود
پرو بالی نداشت
اسیر بچه ها بود
موی پرکلاغیش
بلند و پُرپشته بود
چشمای درشتِش
به سرمه آغشته بود
سینه ی پُری داشت
مخزن اسرار بود
ازجیک و پوکِ ما
همه خبرداربود
اومدیم بجنبیم
از پیش ما رفته بود
حسرت ما چقدر
حرفای ناگفته بود
چشامون ندیدش
بس که کنارمون بود
فراموش می کردیم
بس که به یادمون بود
از سرِ بچّــگی
گاهی بهش سنگ زدیم
رو دیوار خونه اش
حرفای پر رنگ زدیم
به همین سادگی
از تقصیر ما گذشت
غروبِ یه روزی
رفت و دیگه برنگشت
زندگیشُ جمع کرد
گذاشت تو کوله بارش
بی خیالش شدیم
گذشتیم از کنارش
وقتی که فهمیدیم
بند دلا پاره شد
بچگی های ما
طلسمِ چند باره شد
خنده از صورتِ
ما همگی رفته بود
جاش یه گریه مدام
به ریشِ ما بسته بود
عمو زنجیرباف !
گلشن وباغت کجاست ؟
زمستونای سرد
آتیش داغت کجاست ؟
هر کسی میشناخت
پرسید سُراغت کجاست ؟
کوچه ها سوت وکور
چشم و چراغت کجاست ؟
عمو زنجیرباف...! آی عمو زنجیرباف...!
برف رو زمین نشسته بود که رفتی
شاخِ درخت شکسته بود که رفتی
هیچکی تو رو ندیده بود که رفتی
ظلمتِ شب رسیده بود که رفتی
...
|
نقدها و نظرات
|
درود برشما.از لطف شما سپاسگزارم.امیدوارم ادامه این شعر هم مورد قبول ورضایت باشد... | |
|
باسپاس فراوان از نگاه تیز بین ونکته سنج شما. | |
|
سپاسگزار حضورتان هستم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.