سه شنبه ۲۹ خرداد
|
|
حک عقربه روی دهان باز من
و نیم رخم
روی بام شهر
|
|
|
|
|
من دوست مي دارم آفتاب را
گرمم مي كند در روزهاي سرد پاييزي
ماه را
نور مي پاشد در شبهاي تاريكي
دشت
|
|
|
|
|
این جمعه هم رفت عاشقان و روز مولودش نشد...
|
|
|
|
|
داستانی دارم از رویای دوش
پند ها دارد ، به گوش جان نیوش
|
|
|
|
|
دو گل دارم كه از گلهاي صحرا بيشتر نازند
چه غم باشد مرا وقتی که گلها محرم رازند
|
|
|
|
|
به هر سو مینگرم چشمانم تورا میبیند...
شاید دیگر برایشان
|
|
|
|
|
حرم با تو پر از گل های شب بوست
ضریح تو پناه سبز آهوست
جهان روشن شد از نور نگاهت
چراغ ماه در پیش ت
|
|
|
|
|
این وطن
این وطن بار دیــگر شوریده بازارشده
خون گره خورده وقـاب نگه ام تارشده
ماچرا بازیچه ای دست
|
|
|
|
|
این روزها کارم این است
خندیدن به حماقت خودم .
|
|
|
|
|
عاشقانه هایم را
چه آمده ؟
کسی سراغش را میداند
|
|
|
|
|
هر چند برای زخم من مرهم داد
آن قاصد خوش خبر ، خبر از غم داد
گلهای کبود و سرخ دل در ماتم
این باغچه
|
|
|
|
|
نابود کرده ای صنم، این آتش هجرت مرا
باشد صوابی بس عظیم، آرید در فکرت مرا
|
|
|
|
|
تو اهل منطق،عاطفه،سازش نبودی
جنگ جهانی بینمان برپا شد آخر
افسردگی،کابوس،بی تابی، توهم
|
|
|
|
|
در فکر تو درگیر سکوتم متوالی
|
|
|
|
|
آنقدر ربودند که آمار نداریم
|
|
|
|
|
دل را نگر ای نازنین ، که می تپد برای تو
|
|
|
|
|
دلم چو ابري گرفته امشب بر آن غباري نشسته امشب
مرو ز پيشم که بي تو باران به شوره زارم نمي نشيند
|
|
|
|
|
فردی بنا کرد در آن دهکده
کافه مشروب و می و میکده
|
|
|
|
|
جریان جهل و جنگ در بیشه غرور
انگار مرده است اندیشه و شعور
|
|
|
|
|
یه حالی دارم انگاری ،دلم از زندگی سیره
|
|
|
|
|
پر ، باز کـــن ای عشق ، جهـان تا رمضانی است
|
|
|
|
|
باز رمضان آمد
باز عطر و بوی بهارمحبوب آمد
باز نسیم صر صر به صبا آمد
|
|
|
|
|
ساقی تو دگر نگو خُم از باده پُرست
|
|
|
|
|
آن چشمۀ چشم تو مرا آب حیات است
آن شهد لبان تو مرا قند و نبات است
|
|
|
|
|
آن لبانت شهد شیرین میان غنچه هاست
|
|
|
|
|
بر بودنِ خود ، دمی مَنم شاد نیَم ...
|
|
|
|
|
از صدا بر نام ِ پاک ات ، شد صدایم ماندگار
وز تکانی کو ب
|
|
|
|
|
هر کسی دارد به دل آرام جانی نازنین
|
|
|
|
|
به انکسار ِ تو می آیم ...
|
|
|
|
|
به مناسبت ماه مبارک رمضان،
ماه عبادت حقیقی و بندگی،
ماه حضور دل و معرفت
|
|
|
|
|
مرا از چ میترسانی؟؟؟
ازخدایت ک تورا از من گرفت ؟! یاخدایم ک مرا کمک کرد!!!
|
|
|
|
|
هان تو ترجمه کن کلهم معنای زندگی را
ربط آن زخمها به عقده ای بچگی را
ترجمه کن تبدیل فرشته ای که ه
|
|
|
|
|
یه مترسک توی یک مزرعهء پیر میدونه تا به ابد تو خاک اسیره
|
|
|
|
|
صحرای دلم گشته پرازشرجی یادش
|
|
|
|
|
هستی کجا که ندانم کجا ست جای تو
هرجا که هست جا همه جا هست جای تو
|
|
|
|
|
تمام روز در کارگاه خیال بافی کار کردم
دستمزد بافته های
|
|
|
|
|
من از جمعه من از انتظار می ترسم
من از لقای حضرت یار می ت
|
|
|
|
|
*** به دریا زدم ***
شبی بی تو/ دل را به دریا زدم
|
|
|
|
|
ایمان بیار پوچی این عشق کال را
|
|
|
|
|
باید به دست اورد این جام جهانی را
|
|
|
|
|
شعردرباره ی عشق انسان به عاشق بودن زندگی تحمل سختی ها آن
|
|
|
|
|
... با اینکه در کوچه رها کرده ای مرا
|
|
|
|
|
می درخشد روی کوه و مهربانی می کند
|
|
|
|
|
تو همان شهره ی شهری که به تو دل دادم
|
|
|
|
|
با تو،بهار، می چکد از برگهای سال
بی تو بهارها همه پاییز می شود
|
|
|
|
|
بعد رَهـدَنِ تو با ئـی تِـهـنا چـه کُـنُـم
کار هَر شَـوُم یُـونه عکسته هِـی ماچ اِکُـنُـم
|
|
|
|
|
بدان که شاعر پیری که می سرود تو را
به هر بهانه ساده جوانی من بود
|
|
|
|
|
هشدار!تذکر! یاد آوری و نصحیت برادرانه!
|
|
|
|
|
رُو سَریات را
کن سَرت
به غیرتم بَر میخورد
باد !
|
|
|
|
|
دل داده بود به دستِ خاک...
|
|
|
|
|
تصوير تمناي تو در قاب نگنجد
|
|
|
|
|
خالیست نگاهت از شراره
هیزم که تر است درنگیرد
|
|
|
|
|
اشک اعجاز عجیبی ست زمانیکه دلم................
|
|
|
|
|
می میرم اگر عشق کمی تیز نباشد
صبحانه من نان وکمی چیز نب
|
|
|
|
|
صد دار دجیتال که بر جاست هنوز
|
|
|
|
|
چو بر خود نگریستم
گریستم
بنگر بر اشک چشم یتیم
|
|
|
|
|
چهره آدمها هست رنگارنگ
كبود و سرخ و سياه
زرد و سفيد و ا
|
|
|
|
|
های جنگل بان !!!
واژه ای انگار.....
|
|
|
|
|
صدای باد می آمد
صدای سازهای شاد می امد
ز گورستان
ز اعماقِ غریبِ استخوانی شکلِ یک گلبرگ بر د
|
|
|
|
|
اي واسطه گردان شب و روز و ليالي
اي روح تو در پرده ابهام حلالي
اين تن كه شد از دولت اغيار فراموش
|
|
|
|
|
هر روز غروب
به یاد آخرین دیدار
ناخوانده دعوت می شوم
پای درد دل سنگهای معلوم الحال
سر سفره ی شنها
|
|
|
|
|
نمی دونم چیکار کنم آخ دیگه طاقت ندارم
تو مال اون هستی من یه لحظه راحت ندارم
|
|
|
|
|
قصه ای دیگر برایت ، من همی آرَم ز نو
بهتر از اینها شنید
|
|
|
|
|
این صدای بهم ریختن من است
که خارج مینوازد
بر نظام شکسته شب...
|
|
|
|
|
سخت است مرد باشی -
و خانه ات بالکن نداشته باشد
چگونه پُک خواهی زد وقتی که دلت را شکسته اند ؟
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۲۷ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |