نابود کرده ای صنم، این آتش هجرت مرا
باشد صوابی بس عظیم، آرید در فکرت مرا
ماتم من از زیبائیت، آسایش است درسایه ات
محو جمالت ساقیـا، وا داشت در حیـرت مرا
گویند همیشه باخدا، ذکری دگـر باشد تورا
یک خواهشی دارم زتو، یاد آر در ذکرت مرا
خلقی تورا در انتظار، هردم کـند لحظه شمار
بهر ظهورت کن قیام، بخشا یکی عشرت مرا
از غیبتت افسرده ام، مغموم و هم دل مرده ام
حیران سرگردان منم، افسردگی کـثرت مـرا
اعمال من ناید قبول، نـزد تـو فـرزند رسـول
گردد سعادت را قرین، پـای تـو و صـورت مرا
زیبائیت یوسف غلام، گفتار تـو نـیکو کـلام
هـمتا ندارد صورتت، بردل نشست مهـرت مرا
دوستی تو بـاشد در دلم، مهـر تـورا من مایلم
زین دوستی و مهر تو، بـاشد کلان ثروت مـرا
هستم غلامت مهدیا، مهـرت به قلبم گشت جا
عشق تو باشد فخر من، این عشق در فطرت مرا
تنها مرا دوستی تو نیست، ما را تمامی دوستیست
دستور ثبت نـامم بـده، نـام مـن و عتـرت مــرا
در زندگـی روز مـره، گر پیش آیــد یـک گــره
با صدق میخوانم تورا، حـاصـل شود قـدرت مرا
گمنام منم عمـرم تمام، ای مـهـدی والا مـقام
این روزهـای آخـرش، بنمـا یـکـی نـصـرت مرا