آغوش گرم مادرانه ات
آبستن زلزله ای ویرانگر است.
کمی سرد باش...
قلب بیمارت
از دود سیگارهایمان سکته کرده
و این روزهاست که دیگر خاموش شود...
ریه هایت...
ریه هایت را هر روز قطع میکنند
بمیرم برایت...درد دارد....؟؟؟
و بیشترین فریاد تو
از ....
از سلولهایت است...میدانم....
میدانم که همه با هم بیگانه اند.
قهر کرده و عبوس
پشت به هم میکنند ...
شرق و غرب و
شمال و جنوب وجودت را ویران کرده اند.
گاهی دود میخورند و گاهی حرص.
گاهی اخم میکنند و گاهی هم فریاد میکشند.
به سلولهایت لبخند را نیاموختی مگر؟
خطوط پیشانی که همیشه سمبل فداکاری نیست...
گاهی به مانند سلولهای تو
نتیجه ی خساست و حسادت است.
زمین...کره ی خاکی بیمارم...مادر مهربانم...
به سلولهایت ...به فرزندانت...
به من...به او...به آنها
بیاموز...
بخندیم...
و مهربان باشیم با هم.
تو را به جان زمین...مادرمان...
بیایید غرور را بشکنیم
و اعتماد کنیم به هم...
اعتماد کنیم به هم...
تقدیم به آنهایی که از اخم دیگران می رنجند و سلولی از سلولهای شاد زمین اند...
به امید شروع صبح فردا با لبخند به برادران و خواهرانمان...خدا را در چهره ی انسانهایی که میبینیم ببینیم و لبخند بزنیم ...متحد شویم تا زخمی درمان کنیم...خدا را یاری کنیم برای اینکه هیچ انسانی غمگین نباشد...
دومین سلول شاد و مهربان زمین شما باشید شاید در خیابان هم مسیر شدیم........به امید دیدار.....