چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ ضربه های تلخ شاعر بهناز لامعی
|
|
من و رویات زیر بارون
این منم همیشه خیسم
یاد تو سبز میشه اروم
|
|
|
|
|
بام شهر ، روی خوابهای من است
وقتی که برف ، در مسیر همه چیز
همهمه می شود ...
|
|
|
|
|
وقتی چمدان ها قد می کشند
از کلاه کسی که نبود
کوچ را بلد می شوم
|
|
|
|
|
زنی از میان کتیبه ها
قاصدک پر میداد
و دلقکی میخندید ،
|
|
|
|
|
کوچه های شهر پرواز را
با نگاه کفترانی بر چیدند ،
|
|
|
|
|
مشتی سکوت
اسب خسته ی ِخوابم را زین میکند
|
|
|
|
|
خیابان را از پیرهن کودکی ام بتکانم
بر سیب گلوی شهر آویخته
|
|
|
|
|
می خواهم شعر عاشقانه بگویم......
شب است
جرم خورشید، جوی باریک رفته ای است ..
|
|
|
|
|
صورتکهای چاک باز
و عصرهای بارانی
|
|
|
|
|
بروی سیگارت را بکشی
و من حسرتم را بکشم روی پنجره
بروی بالا ، دود دود دود
تا انگشتهای سوخته
|
|
|
|
|
دلم
پنجره را گاز می زند
کوچه ها _پاره پاره_
زیر دندانهای این شب زغال اخته ای
|
|
|
|
|
مریم نمی شود
صورت سه تیغِ زمین
با دهانی باز
مجدلیه
|
|
|
|
|
از خاکی قلبت
رو به سوی عمیقترین سکوت شکسته ی گور
بوی حسرت و کافور
و غلظت نگاه من
بر لبانی که میس
|
|
|
|
|
کسی مرا چشم می گذارد
تا گرگ بزند به سایه ام
و حرف بماند لای دندان های کسی
|
|
|
|
|
چشم فقط
از چار چوب پنجره بیرون می زند
و صورت به روسریم دخیل می بندد
|
|
|
|
|
یکی بود یکی نبودِ قصه یِ من
یه شهرِ خیلی دوری بود
پایِ دلم تو کوچه هاش ردی نداشت
|
|
|
|
|
حک عقربه روی دهان باز من
و نیم رخم
روی بام شهر
|
|
|
|
|
این صدای بهم ریختن من است
که خارج مینوازد
بر نظام شکسته شب...
|
|
|
|
|
قسم به لبان لب شکری سیگاری که روشنم نمی کند،
قسم به ته بوسه های بی باز یافت،
سی سال هم بروی،
بی ا
|
|
|