يکشنبه ۲۷ آبان
می خواهم شعر عاشقانه بگویم شعری از بهناز لامعی
از دفتر ضربه های تلخ نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۳ ۲۱:۱۰ شماره ثبت ۲۸۳۸۹
بازدید : ۵۵۷ | نظرات : ۴۳
|
آخرین اشعار ناب بهناز لامعی
|
می خواهم شعر عاشقانه بگویم......
شب است
جرم خورشید، جوی باریک رفته ای است ..
دلیل راه ناپیدا است ...
_و این یعنی؟
_سراب....
دروغ را همیشه رنگ آب خواهند کشید...
شریفترین حس ثبت شده در شناسنامه تاریخ ...
رگان من شهید درد است..
لابلای دستانی که اشکدان مرا درید ...
قرار بود شعر عاشقانه بگویم...
به" نگاه" نگاه نکن...
فقط به من ...
_و تو...؟
_ژنده های خاطره ای که افسانه بودنش را وصله میزنم ...
تا باشم در تو....
_ دلم شکست ورفت ...
_ و این یعنی جامی که میشکند تا بهانه شود برای بودنی دوباره ....
_ و نسیم ...؟
- وزیدن شوکرانی که خواستگاهش زنجیر بود و بس...
انگار یادم میرود هر بار...
شعر، عاشقانه نیست ...
سیگار میکشم...
نوعی جرات در امتداد من ویراژ می رود...
و دود
غلیظ، غلیظ
در من ایستاده است ...
_ کبوتری است
که راه خانه ام به باد سپرد و پرکشید به سمت ....
_ به من نگاه کن ...
_ تو...؟
من سیب میخواهم
که سرخ روزی مرا بر زمینم ریخت ....
_ مطلق نیستم من ...
سرخیم درد تازیانه هایی است
که بر پشت میکشی ...
به من نگاه کن....
_ تو...؟
- اینه ای که تار شکستگی ، بر صافیش کشیده زمان ...
_ شعر عاشقانه نیست....
بوی قبله ام ، سمت دیگری است ...
_ و این یعنی صدای حرفهایی که میشنوم
در پنجره دیگری حس تپیدن دارد...
_سمت تعویض میشود ..
داس و تبر ، همیشه بوی خون نیست ...
برای بهار تعبیر خوش ایندی است ...
_ شعر عاشقانه نیست هنوز...
_ یک قلب برای زیستن چشمهایت کافی است ؟؟؟
چقدر هوای دلم سنگین است
با این ته مانده های سیگاری که از تو
بر زمین قلبم فرود می ایند ...
سیاه شده ام...
_سیگار میکشم ...
و عاشقانه ها یم در سیاهی کلاغ
مدفون محتومی است ...
شقایق، تعبیری جز نبودن نیست ...
بهناز لامعی
91/2/9
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.