يکشنبه ۱۵ مهر
|
|
در دلم میل فراوان به تو دلبر دارم
شده ای گوهر و من حرفه ی زرگر دارم
|
|
|
|
|
یارب به هر سبب بردم هستی کوی تو
هرچه دل ارایی کند ره به گیسوی تو
ندانم چیست راز این معما همه زیبا
|
|
|
|
|
رهایم کن به آتشخانه از افسار بیزارم
|
|
|
|
|
یکی را دیدم که رخساره ی سبزه ش ، یهو قرمزشد
|
|
|
|
|
از چشمان تو
مجید_محمدی(تنها)
|
|
|
|
|
یجوری عاشقت میشم نتونی ازم جدا شی
|
|
|
|
|
در آزار شبهای بیهودهام
در آماج دلتنگی و درد و اندوه و غم
به دادم برس تا نفس میکشم
به دادم بر
|
|
|
|
|
در جهان رنگ عشق می پاشیم
خود "ملامت کشیم و خوش باشیم"
|
|
|
|
|
در کوچهی مرگ قدم می زنم
و هر صبح پاییز را میشمارم
نه
...
|
|
|
|
|
"جرعه"
می خواهمت چنان که تن خسته چای را
کو جرعه ای که تازه کنم کام و نای را؟
یک زن درون غ
|
|
|
|
|
چقدر دلتنگی بی رحمه
روزایی که ازم دوری
نمیشه بی خیالت شم
نمیتونم من هیچ جوری
|
|
|
|
|
من شاخهٔ خشکیدهٔ افتاده ام آری
|
|
|
|
|
گاهی شدیداً تشنۀ یک جو نگاهت می شوم
مثل شبی تار و سیه، محتاج ماهت می شوم
مانند گل وا می شوم وقتی ک
|
|
|
|
|
تو از حالم شنو یارا ؛که روزی چند دلگیرم
|
|
|
|
|
به راه معرفت می غیژ و می رو
|
|
|
|
|
نمیدانم چرا مردم قفس را آفریدند
رهایی را به دست خویشتن
در بند کشیدند
|
|
|
|
|
خانه،
بدونِ تو،
هنوز نفس میکشد،
اما،
محتضریست، رو به مرگ!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
آرزوی من فقط اینست و بس
با شمیم عشق باشم همنفس
چون قناری بر لب هر شاخسار
سر دهم بانگ رهایی از قف
|
|
|
|
|
عمو زنجیر باف زنجیرمو رها کن
زمینگیر زمینم پای منو جدا کن
عمو زنجیر باف بلههام اشتباه بود
رویاه
|
|
|
|
|
گیلاس گیلاس
گوشواره هایَ ش
طعم نوبرانه می دهند
خیابان تابستان
|
|
|
|
|
جهان یک گوشه ای از مشهد توست
دل عُشّاق عالَم مَسند توست
الا ای حضرت سلطان، رضاجان
دل ما خوش به لط
|
|
|
|
|
ترس آن دارم بمیرم، بی کس و بی خانمان
|
|
|
|
|
دیده غمبار از غم هجران ابراهیم شد
آسمان هم دم به دم گریان ابراهیم شد
|
|
|
|
|
ئیللردی کونول یازماغا دوندوم شعره
|
|
|
|
|
نزد هر شاعری ببینمت؛
دیگر نمی نویسم...!
|
|
|
|
|
عشق چون آمد، وجودم ناگهان آتش گرفت
با حضورِ شعلههایش، جسم و جان آتش گرفت
راحت و آسوده بودم، گرمِ
|
|
|
|
|
زندگی کردن دریک سالِ سفید ،
بهترست ز هفتاد سال سیاه
|
|
|
|
|
از وقتی
تو گفته ای
که:
" هیچ دوستم نداری!"
|
|
|
|
|
¬و چه زجری میکشد آن
عاشق بیدار
که نماند هیچ به سرش
جز خاطره یار
آن سودازده ماه
که ندانست آخر
|
|
|
|
|
هرچه در سر پی هر قافیه ای میگشتم
همه گندید به حکم خفگی های قلم
|
|
|
|
|
خسته ام از این همه فریب ، سوالِ تکراری
|
|
|
|
|
تلخکام از سوز جانکاه و جگرسوز شرنگ
می کشم هر شب به دیوار اتاق خویش چنگ
|
|
|
|
|
با همه ی وجود تو رو
حس می کنه جون و تنم
از تو چه پنهون عزیزم
عاشق عشق تو منم
|
|
|
|
|
مرا که ذرهذره درد را
به دَورانی پرتکرار
پیمودهام
جز التیام مزمن دستانت
درمانی به شفا نمید
|
|
|
|
|
پا به روی خط قرمز می گذاشت
|
|
|
|
|
حصار و حد و مرز این جهان را
نکردم لحظه ای باور ...
|
|
|
|
|
صد دفتر شعر از عشق خواندم نشنیدی
|
|
|
|
|
نفهمید هیچکی حرفامو
سکوتم رو ولوم دادم
|
|
|
|
|
زندگی آونگی ست
پُرازتکرار، پُراز، رفت وآمد
اما آنهم میتواند روزی ازپای بیفتد
|
|
|
|
|
یکپارچه دردیم یکپارچه آهیم
هم آهن سردیم هم چشم به راهیم
|
|
|
|
|
مرا به خنده بینداز و خواهشا نگذار
که زارِ زار بگریم بد است بازارم!
- امین زمانیان
|
|
|
|
|
نجوم، علم مورد علاقه ی من است. من عاشق آسمان هستم. همیشه به آن نگاه می کنم و دوست دارم بدانم در آنجا
|
|
|
|
|
و تُف کردی زنی دیگر به دنیای ِ زنیّت ها
به نسل ِ بعد ِ خود بنگر ببین زخم ِ زمانت را
|
|
|
|
|
باز قلب پر وصله ما را نشانه گرفته
عادت کرده به این ماهی قرمز فراموش کارش
|
|
|
|
|
سرنوشتَت قهوه های فالِ فنجانم نبود ...
|
|
|
|
|
خزر در آغوشِ تو مست از سوگِ چیچَست موجِ خون/هامونِ بوسه خواه لبش از اشکِ سیستان غرقِ خون
|
|
|
|
|
لک لک بــــــد بخت با منقار کــــج
میـخورد هـــــــر روزه بر دیوار کــــج
میشــــود وقتی بــلند
|
|
|
|
|
ای کاش تورا کنار خود می دیدم
یک بوسه از آن کنج لبت می چیدم
با حبس دلم در این قفس فهمیدم
عمریست
|
|
|
|
|
نمانده قراری ز دل ، که از رخت پوشم/
نگاه آتش عشقی ، که بر سرش جوشم
|
|
|
|
|
محروم کسی بود که از چشم تو افتاد
هر چند که داغی ست نهان عشق نهانم
|
|
|
|
|
صدام که میزنی حس میکنم
که اسمم با تو زیباتر شده
تمام شک من به معجزه
با تو محکم تر از باور شده
|
|
|
|
|
کنارت تا همیشه حال و بال بهتری دارم
|
|
|
|
|
هنوز کاشف مرگم درون الکل ها
|
|
|
|
|
خواهم تو شوم... قدر تو سارا
|
|
|
|
|
بیدارِ روز ، جانب ناچار میخزد
|
|
|
|
|
از وقتی
تو رفته ای
همه جای این خانه را
به دنبال خودم گشته ام
|
|
|
|
|
وقتی بارون ،
میگذشت زبینِ ناودون ،
|
|
|
|
|
خوش به حالِ بالشی که زیر سر داری گلم
|
|
|
|
|
با رفتن تو
همسفر تو جان من است
این جان ما را
جان به جانش بکنند
به جان تو سوگند
از تو دل نمی
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۵۳ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |