چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
گاهی شدیداً تشنۀ یک جو نگاهت می شوم
مثل شبی تار و سیه، محتاج ماهت می شوم
مانند گل وا می شوم وقتی که یادت می کنم
وقتی که یادت می کنم، مفتونِ جاهت می شوم
آرام و تشویشم تویی، بیگانه و خویشم تویی
وقتی گرفتارِ غمی، در پیچِ راهت می شوم
ای یوسفِ زندانی ام!، ای شاهد کنعانی ام!
با هر نخِ پیراهنت، تا عمق چاهت می شوم
دور از هوای کوی تو، بی غمزۀ ابروی تو
دلتنگِ زلفان شب و، چشمِ پگاهت می شوم
من گرچه مثل قلّه ام ، بر بام کوهی استوار
بر دامنم پا گر نهی، هم قدّ کاهت می شوم
من مرد فکرم ای صنم، اهل سخنرانی نیَم
گاهی به اعجازِ لبت، اهل بداهت می شوم
با بودِ تو شادم همی، از غصه آزادم همی
با های هویت همدم و همراهِ آهت می شوم
با آفتاب عشق تو، صد گلشن احیا می کنم
در آسمانِ بغض تو، ابرِ سیاهت می شوم
من در حصارِ نازِ تو آزاد و بی پروا شدم
در جبههٔ آزادگی، پشت و پناهت می شوم
قصد سفر کردی اگر، تا خانِ آخر با توام
عزم جدل داری اگر، آماجگاهت می شوم
در وقتِ آسودن پری، در لابلای بالش ات
پوشی لباس رزم اگر، خودِ کلاهت میشوم
با تو برای تاختن، بر شهرِ شب، آماده ام
تا فتح دیوارِ سحر، مرد سپاهت می شوم
کار بد و خوبت همه، بوی محبت می دهد
تاوان هر کار نکو، تا اشتباهت می شوم
زهرم دهی یا انگبین، یا هر شرابِ آتشین
بی گفتگو، خاکستر و دودِ گناهت می شوم
تصویرم از بخت نکو، تا منزل آخر تویی
من تا ابد صورتگرِ طرزِ نگاهت می شوم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.