محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
يکشنبه 15 مهر 1403
3 ربيع الثاني 1446
Sunday 6 Oct 2024
مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..
يکشنبه ۱۵ مهر
دلیلش را نمی دانم ،ولی چیزی درون من
اگر چه از تو دلگیرم مرا سوی تو می آرد
همیشــــــــــــــــــــــــه خانه روشن بود
دل من قـــرص و محکـــــــــم بـــــود
تو بـــــــو
با عشقت ای حسین ز رضوان گذشته اند
شعر ترم راوت شب زنداری است
چه بد گرفتار تار مویی شدیم...
من شدم معشوقه ات بی من تو حیران می شوی
جان به قربانت بگو در عشق قربان می شوی
قصر رویاهای یک زن مخ
شعر "فصل آوارگی" مربوط به گذشت روزگار و عمر و مشکلات و سختی های زندگانی امروز
مار دور گردنم پیچیده ….
هیچ کس مثل من آزرده نشد
چشم خود را بست
چه آرامشی دارد
گنجشک بر زمین
نیمه هم بگذشته از فصل بهار
ای تورم کی تو میگردی مهار
یکه تازی میکنی خوانی رجز
جز خدا بر ما نمی آی
دل از این خانه بی پنجره بر دار برو
حاصل عشق مگر چیست ،به جز تنهایی؟
به تهران گردی /
چراغ نیست /هست؟
تآتر خیابان
یک کپه سر
تیز بُر شد روی آسفالت و
خیانت به رسم
چشمان تو امتداد تلالو خورشید سوزان
به ارمغان آور واپسین درمان را
ای خوش آن خاطره ای که پس ازحسِ اجل ،
به دستانِ پُر ازهیبت و خوبِ بادِ تقدیر افتاد
رفتن بد است شاید ، اما در این مکان
حتی اگر گناه باشد ، خلاف نیست
درد جهانم استخوان سوز است
به مرگ شعر چون بغضِ گلویم ناله میسوزد
باور بکن احساس تو شاید بخشکد شعر ما
سر را به صخره میزند دائم بفهمی...
دریا نباشد ساحلت عین کویراست
احمدصیفوری
آمدی خوش آمدی اما چه دیر!!!
دست قلبم را بیا محکم بگیر
مثل خاک تشنه ام چون ابر باش
مرحمت کن بر ت
دستهایم نگاره ی فریاد زدن رااز یاد برده است
از چشم تو در دام جنون افتادم / از چشم جهان خود برون افتادم
ای عشق
سحری به وقت دستانت
نمازی به وقت چشمانت
بین الطلوعین عشق تویی
فصل بهار است و جولانگه گلهای مان
برگرد که یارت غمِ بسیار کشید
کسی نمانده خودم از تو معذرت میخوام
حتم دارم که تو تنها قاتلی هستی که نه ....
بود تاجری پرآوازه در باکوی آذربایجان خوش قد و بالا ، خوش سیما ، هم چو ماه تابان آسم
تو را در خاک امانت میسپارم
جاهلی ناهی ز منکر میشود
میبـرد از دیـن و قـــرآن آبـــرو
🌙🌙به لطف یک خیال خوش،حصارمی شودقشنگ!
این روزها
پا می کوبم به فرش دلم
چیزی رابه زبان نمی آورم
بی خبری ذوب کننده س
تورا سپردم به خدا
می روم از پیش تو شاید جایم اینجا نیست
رفتن رضایم نیست و اما ماندنم دشوار....
در التهاب طلوع دست های دچار فراق
کوچ بود و، منِ کوچ نشین و،
صبح بخیر..18
یار آمد و صبح آمد
خورشيد جهان آمد
آن دلبر زیبا رو
پیش
افتاده اند
از اصالت
عاشقانه ها
اسب ها
صفحه ها را
بی سرباز می دوند
✍️
شیدا_شهبازی
📚
خوش
زمستان یک مرگ عاشقانه است...!
پُر از خواهش احساس اقاقی شده است
انتظارت بانو
در کشیده است امید از نفس پنجره ها
دست بگشا و بگیر مرا
چشم بگشا و ببین مرا
راه پیدا شده است
قدم بردار
برو تا مطلع خورشید
برو تا د
غرق توام کافه چی
دستانت که پر است
با چه،
دست بر سرِ
خانه خرابانِ کافه ات می کشی؟!
زان پیش که جان شود فدایت
باشد که شود دلم گدایت
وین گفت که من ز جان گذشتم
از محنت آن جهان
از غمت چند صباحی است که شاعر شده ام
این همه قافیه از بهر تو چیدن سخت است...
رسم داور این بود
در قبرستان عبرت بود
مردمی نقش آفرین دارد
مسا فر بر زمین
هم چین قص
سپاسگزارهستم پروردگار مهربان و زیبایم در هرنفس و باهرنفس وبرای هرنفس
می تازد
سرطان عشق
در نبود بنیاد محک
در آرزوی راحت و آرامش شیراز
پر می زند جان در هوای خواهش شیراز
بر فراز این کوه سپید زنهار از که خواهم اگر دامنگیر باد شوم.
آه چه غروب دلگیریست وقتی خورشید در روز
در خیال خودش ورق می زد........
من گمان می کنم آن روز که سهراب نوشت
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
مثل من پنجره ای سخت گرفتارش کرد
خوشم میاد گرفتی ازم آخر انتقامو لعنتی
کجایی ببینی
رفیقِ تنهاییام شده فندک و سیگار,استکانو نعلبکی
ویر خون داری و خون از دل ما می خواهی
وحشت از هر چه کنی، مقتل ما می خواهی
کاخ سبزت نه کم از سرخ و س
به ذهن ماه و ستاره تصورات تو بود
گـلـی خـوش رایـحـه در گُلـسَـرای زنـدگی بـودم
گـلابـم را گـرفتنـد و زدودنـد رنـگ و بـوی خـود
یک نفر آمد که نگاهش از جنس اندوه بود
او در دلم باغ هایی به فراوانی بابل کاشت..
لبخند را بیاور
جان ِ دل
چای لاهیجان را دم کردم
مثل آن روزها
که به من میگفتی
چایی دم کن پر از ح
مریم خاطره ها !
هنوز دنیاست و، منِ نامیزون
شاعر شدم که با دل و روحم نویسمت
شدم همان شعری که تو هرگز نخواندی ام ...
مجموع ۱۲۶۹۵۰ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک