پنجشنبه ۶ دی
آرشین مالالان شعری از روهام حمیدی فر
از دفتر شعرهای بهاریه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۵:۱۹ شماره ثبت ۱۱۹۹۹۵
بازدید : ۲۷۴ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب روهام حمیدی فر
|
بود تاجری پرآوازه در باکوی آذربایجان خوش قدوبالا ، خوش سیما ، همچون ماه تابان آسمان نامش عسگرخان ، درسریرطلعتش ماه بانویی نبود! او کوراوغلی بود یعنی که پسر ! در وجاحت ماه مانندی نداشت ! درمیان دختران خواهان او بسیار داشت عسگرخان مشگل پسند بود ، چون مال ومکنت این پسر بسیار داشت ! پیرمردی نکته دان و کارساز شاگرد تاجر در حجره بود بسی فهم داشت و بسی نکته بین ، که خالق به راه تاجر در انداخته بود! تاجر به مسائل بسی داشت با او مشورت ، به خاک و به آب و ابریشم و چوبه زر، که نامش بود حاجی سراج *** چنانکه برآمد روزی آفتاب بپرسید تاجر زمرد گران که ای مرد دانا حاجی سراج بگو تو بمن اگر خواستم من همسری چگونه بیابم او را بی غل و غش ؟ هر آن کس که خواهان من بوده تا روز پی ، و دنبال جاه و بدنبال زر بدنبال گنج و نه دنبال رنج !!! همسری خواهم چون پنجه ی آفتاب به زیبایی برکه در ماه تاب به چشمان ستاره ، درشتی غزال بقد بالا ، همچو سروی کمان به گیسو به مانند خرمن ، چون شب دراز به لب چشمه و گردن بلورو فراز*** چگونه بیابم چونین لعبتی مگر چین و ماچین را طی کنم ! بگردم جهان را تا روز هی بدنبال شهه زاده خانوم تا روز کیی پیر فرزانه با تاجر بگفت : من بتو گویم پسر راز نهان چونکه گوهر از صدف بیرون بود ، رنگ و روی و قیمتش آسان بود! گر بخواهی تو بیابی آن پری دور کن از خود همه جامع زری خرقه را برکن برو درویش باش دورکن از خود همه زارو زری برو تو با مردمان هم ریش باش شور و شیرینت بخور با مردمان نان خشکی را بزن برآب جوی هم پیاله شو با درویش کور چون نهان گشتی در سنگ صدف حسن و عیبت جملگی ناید به چشم تاجر به صرافت افتاده ، کلاه بره به سر بگذارد لباس مبدل پوشیده و خود را به شکل پارچه فروش دوره گردی جلوه دهد ، پس به کوچه و خیابان ها ودر خانه ها رفته و با آواز قواره فروشی می کند !!
|
نقدها و نظرات
|
سلام ، ممنونم | |
|
سلام | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حکایت خوبی بود 👌
یه جا نوشته بودید کوراوغلی یعنی پسر.. در حالی که کوراوغلی یعنی کورزاده.. پسر مرد کور.. اوغلان در زبان ترکی پسر..
شاد باشید