سه شنبه ۲۹ آبان
حیران شعری از مهلا جوادی
از دفتر کلبه غم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۲:۱۱ شماره ثبت ۱۲۰۰۱۷
بازدید : ۲۴۶ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب مهلا جوادی
|
من شدم معشوقه ات بی من تو حیران می شوی
جان به قربانت بگو در عشق قربان می شوی
قصر رویاهای یک زن مخزن دلداده گی ست
بر در این قصر رویایی نگهبان می شوی
سالها با بودنت لیلی شدم در داستان
سالهای بعد را مجنون دوران می شوی
در تبت پروانه ای بودم به نام عاشقی
شمع روشن در خیالات شبستان می شوی
ساحل آرامشم خشکیده در صحن خیال
می دهی دل را برایم ،ابر و باران می شوی
نام من هانی و در عشقت ز لیلی سخت تر
پا به پایم ،شی مرید مهد مکران می شوی
مرد باش و پای حرفت ،تا ابد باور کنم
پای این مردانگی جانان این جان می شوی
روح من انگار درگیر شبی بی انتهاست
مایه ی آسایش این روح ویران می شوی
من زنی از جنس شعرم ،این کلام آخرم
من شوم معشوقه ات بی من تو حیران می شوی
مهلا جوادی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا سرودید و دلنشین
قلمتان همیشه سبز و رویان