سه شنبه ۳ مهر
|
|
تو آن مهبانگِ امّیدی که بشکفت از دلِ پوچی...
|
|
|
|
|
وقت آن شد که نقاب از رخِ خود برداری
|
|
|
|
|
بر عرق روی پنجره ،
یه قلب کشیدم
|
|
|
|
|
عشقِ چون یوسف و یعقوب رسیدن دارد
شعر:آرمان طاهری
دکلماتور:وحید امیری
|
|
|
|
|
هوایت در درون سینه ام جا خوش کند هر دم
نماز چشم تو حال مصلا خوش کند هر دم
|
|
|
|
|
عشق در سینه پنهان کرده ام
جای احساس عقل زندان کرده ام
|
|
|
|
|
کجا فرار کنم،تا کجا بپرهیزم...
|
|
|
|
|
در سرنوشت ما نشد،محرم شدن در خلوتت
|
|
|
|
|
مزار خورشید
دید خورشید آرمیده در مزار.....
مادرش آغوش خورشید و بهار.
|
|
|
|
|
ای ناب تر از برگ گل و شبنم جالیز
زیبای چمن نوش لبت ،شهد و عسل ریز
گل بوسه ی تو صبح و تنت غرق ز شبن
|
|
|
|
|
این کان بداخشانی که زادگاه منست
سلسبیل تا سلسبیل از ارکان منست
این سر زمین با نام بلند ایران
|
|
|
|
|
................................................................
.........................قلندر پرو
|
|
|
|
|
نگاه کن به این چشمان خسته از تقدیر
بهار برای ما فصل بهتری خواهد بود
|
|
|
|
|
الا ای ساقی ِ سیمین که گشتی باور و دینم
|
|
|
|
|
رسیدهام به زمستان، نیاز پشتِ دَرَم
|
|
|
|
|
مرا به بند میکشد هجوم وحشیِ زمان
|
|
|
|
|
تو ای زیبایی خوش سیما دلم تازه نشد مجنون
چه کردی با دل سردم که هر شب می زند بارون
برای این دلم
|
|
|
|
|
مادر، روزها، هفته، ماه، سال ها در نبودنت بادرد گذشت به سختی
مادر ای که اغوش گرمت ماوایی ،بود بهر ار
|
|
|
|
|
تكه اى از ابر سرخ كوچكى بر آسمان
ساحلى آرام بود و موج دریا و غروب
با نگاهى خيس از باران بى پرو
|
|
|
|
|
چی بگم از پدر و مادری که غرق گناهن
|
|
|
|
|
سالدی خراباته یول عابدِ پرهیزگار
سفره ائدیپ بیر گونه نقدِ هامی روزگار
|
|
|
|
|
دارندهی تندیس عاشق بودنی عشقم
شیرینترین فرهاد شهری، در همه اخبار
|
|
|
|
|
شبها به یاد تو بیدار ماندم
ز هجران تو دل به آزار ماندم
تو رفتی و من با دل خسته تنها
در حسر
|
|
|
|
|
چار طاق منظّم که میانش همه اعظم
|
|
|
|
|
اگر بیرون نیایند؛
فروپاشیم حتمیست
|
|
|
|
|
من مستم، و ای کاش که مستانه بمیرم
|
|
|
|
|
تخت های تک نفره...دونفره ترند!
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
صدای صبح می آید و لبخند چکاوک ها
صدای نمنم باران و رقص ناب اردک ها
نشسته قطره
|
|
|
|
|
رویای سپید
خوشا حالی که پیوسته روانش مست و هوشیاراست..
|
|
|
|
|
من اگر فرصتی باشد
به سیگار می¬گویم تا که خودش را به زیبایی بکشد
تمامِ فرصت ها را بنام خودم می¬زنم
|
|
|
|
|
عمر پر حادثه ام ، قصّه ی مبهم دارد
|
|
|
|
|
تا وقتی باز ببینمت ،
آرام نمی نشینم
|
|
|
|
|
ای حضرت دلخواه
دلنوش ترینم
ای عشق تر از عشق
معصومیت نگاهت
چها که نکرد
|
|
|
|
|
؛قلب شاعران؛
شعرها در دیگ قلب شاعران،
چه قل قل میکنند....
|
|
|
|
|
خدایا دلواپسی های خیالم را به تو میسپارم که آرامش جان منی
ای رحمن
ای رحیم
تنها تو پناهی و تکیه
|
|
|
|
|
من با تو چو آیینهی یکرنگ و زلالم
هر چند که در عشقِ تو، سرشارِ خیالم
ای سوسنِ صحراییِ همواره بهاري
|
|
|
|
|
من آن لر زاده ی برنو به دوشم
|
|
|
|
|
گردش ایام بی تو لنگ شد
از خجالت لعل گویی سنگ شد
|
|
|
|
|
گفتم به هر زمان و مکان از ازل حسین
گویم همیشه از دل و جان تا اجل حسین
|
|
|
|
|
شعر داستانی شهادت حضرت رقیه (س)
|
|
|
|
|
تاک نورسته در این غوغای دشت
|
|
|
|
|
عمر طی می شود و دور زمان در گذر است
شد محرم طی و هنگام حلول صفر است
|
|
|
|
|
مغرورم از ایمان به تو ، من را از آغوشت نران/ پژواک هرگز مانده در پسْ کوچه یِ لمسِ تنت
|
|
|
|
|
آیا. . . یادت مانده ام . ؟
درباورت گنجیده بود عشق کبوتر بال من
آیا به یادم مانده ای ؛ ای بی خبرا
|
|
|
|
|
بیاد می آوری
یا به فراموشی .....
|
|
|
|
|
وقتی که لبخندت تصویرِ آشوبِ
از تو یکم دوری، واسه دلم خوبِ
...
|
|
|
|
|
جهان آیینه ی نور خدایی ست
هنر تنها زبان آشنایی ست
|
|
|
|
|
نو بهارِ زندگی در قلبِ من...
|
|
|
|
|
در حسرتِ یک روزِ، پور شورِ از جوانی ام
|
|
|
|
|
فردای آن روزی که رفتی عکسمان را
|
|
|
|
|
بود و از تو دل برید و عاقبت
چشم تو ،از اشک دریا کرد و رفت
|
|
|
|
|
باز بر عادت شبمرّه ام از خواب پريدم كه به اشراق تو شايد برسد صبح سپيدم
پاي امروز ندارم كه به آين
|
|
|
|
|
بعد تو گشتم غریبه،غریبه در وطن
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
دق کرد واژه هایم تا کی غم و فسردن
تا کی میان شعرم حرف از گناه و مردن
تا چشم با
|
|
|
|
|
شبی تار تاب زُلف تو آمد به دستانم
|
|
|
|
|
پروانه شدن
هرکه پیله پرواز و پریدن را تنید،بر دور خود....
پرواز کند روزی ،لذت پروانه شدن خواهد ب
|
|
|
|
|
چونان بارانی که
درارتفاع فصلنامه ی مهرافتاد
دراین غروبِ ایستاده درنشسته ی خویش
چه انتظاری از طلو
|
|
|
|
|
اندک شراب خواهم که درد م هزار بیشتر است.
شاید شراب دردم بکاهد چون خلوت سیم و زر است.
|
|
|
|
|
کاشکی من مرغ آمینت شوم، بالت شوم
|
|
|
|
|
بی صدا
بی صدا
گویا تو هم گریه میکنی شبها
خسته و لرزان
بار زندگی را بر دوش میکشی تنها
مشت می
|
|
|
مجموع ۱۲۶۸۳۱ پست فعال در ۱۵۸۶ صفحه |