سالدی خراباته یول عابدِ پرهیزگار
سفره ائدیپ بیر گونه نقدِ هامی روزگار
قورخورام ای یاخچی آد گلسین ایاغون داشا
گیزلین اولان شیشه نی وئر مِئی ایچک آشکار
آخرته گر گئدک بی خر و بار عمل
یِئیدی خجالت چاتاخ، چون آچیلاجاخدی بار
ایربئله ناموس و های سکّه ی قلّلابی تک
ظاهری زرّینیمیش هیچ یوخی ایمیش عیار
خلق گئتیرر طاعت و خیر قیامت گونی
من نه بضاعت واریم حق یانینا؟ افتقار
ایش دگی تدبیریله بخت گتیرن زوریله
دولت او باشلاردادی تا کی ائده اختیار
بس کی خرابات اولیپ صومعه ی صوف پوش
اولدی کتابخانه بس آستانا کی درد آلار
بو دانیشیقدان "طرف" معنی وارین تاپباییب
تاپمادی ظلمتده یول، گورمز آیی، وار غُبار
مطرب و دوسلار دئنن، بو غزلِ دلپذیر
ساقی مجلس گئتیر اول قدحِ غم گسار
دنیا هامی عیبیله گر دالیمیزجا اولا
کیم بیره وئرمیش اورک ، غم کی یئمز مین ده وار
سعدی اگر یاخچی ایش گلمیر الوندان سنون
پیس کی دگیل یاخچی آد، دالداویجان یادگار
(۱۵۲//۱۴۰۳/۰۴/۰۸)
"الهام گرفته ازشعر سعدی"
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
ره به خرابات بُرد، عابدِ پرهیزگار
سفرهٔ یکروزه کرد، نقدِ همه روزگار
ترسَمت ای نیکنام، پای برآید به سنگ
شیشهٔ پنهان بیار، تا بخوریم آشکار
گر به قیامت رویم، بی خر و بارِ عمل
به که خجالت بَریم، چون بگشایند بار
کان همه ناموس و بانگ، چون دِرمِ ناسره
روی طَلی کرده داشت، هیچ نبودش عَیار
روز قیامت که خلق، طاعت و خیر آورند
ما چه بضاعت بَریم، پیشِ کریم؟ افتقار
کار به تدبیر نیست، بخت به زور آوری
دولت و جاه آن سریست، تا که کند اختیار
بس که خرابات شد، صومعهٔ صوف پوش
بس که کتبخانه گشت، مصطبهٔ دردخوار
مدعی از گفت و گوی، دولت معنی نیافت
راه نبرد از ظلام، ماه ندید از غبار
مطرب یاران بگوی، این غزل دلپذیر
ساقی مجلس بیار، آن قدحِ غمگسار
گر همه عالم به عیب، در پی ما اوفتد
هر که دلش با یکیست، غم نخورد از هزار
سعدی اگر فعل نیک از تو نیاید همی
بد نَبُود نام نیک، از عقبت یادگار
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
عابد پارسا، سر از خرابات درآورد. همه آنچه که در طول عمر اندوخته بود، یکروزه مصرف کرد.
ای انسان خوشنام! میترسم که دچار مخاطره شوی. شیشه شرابی که پنهان کردهای را بیاور تا آشکارا بخوریم.
اگر در روز قیامت بدون خر و بدون بار عمل باشیم، بهتر از این است که بارمان را باز کنند و ببینند که درون آن چیزی نیست و به این خاطر خجالت زده شویم.
آن همه نام و آوازه و سر و صدا، همانند سکه تقلبی بود که رویش را با آب طلا پوشانده بودند ولی مغز آن بیارزش بود.
در روز قیامت که مردم پرستشهایشان و نیکوییهایشان را عرضه میکنند، ما با تنگدستیمان، چه کالایی را به پیشگاه خدای بخشنده ببریم؟
کار با تدبیر و چارهجویی انجام نمیپذیرد. بخت و اقبال با زور زدن و تلاش کردن حاصل نمیشود. سعادتمندی مربوط به آن دنیا (آخرت) است. تا چه کسی آن را اختیار بکند!
چه صومعههای درویشانی که به خرابات تبدیل شدند! چه کتابخانههایی که به جای شرابخواری تبدیل شدند!
مدعی نتوانست با بحث و جدل، معنی حقیقی سعادتمندی را بیابد. او در تاریکی نتوانست راه را پیدا کند و به دلیل اینکه دیدش با غبار بسته شده بود، نتوانست ماه را ببیند.
مطرب دوستان، این غزل دلپذیر را بگو. ای ساقی مجلس! آن جام شراب را که از بین برنده غم است، بیاور.
اگر همه مردم دنیا به دنبال عیب جویی از ما باشند، کسی که دل بسته یک نفر است، هراسی از هزاران نفر (عیبجو) ندارد.
ای سعدی! اگر عمل خیر از تو سر نزند، دست کم بد نیست که نام نیک از تو به یادگار باقی بماند.
متفاوت و زیباست