سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 شهريور 1403
    9 ربيع الأول 1446
      Thursday 12 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۲ شهريور

        دیدار به قیامت

        شعری از

        مرتضی حامدی

        از دفتر صید چشمان نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۴۲ شماره ثبت ۱۳۱۶۳۵
          بازدید : ۷۲   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مرتضی حامدی

        بیادم می آوری!
        یا به باد فراموشی
        می سپاری ام
        نیک می دانم 
        روزی دگر در گودال بی باوری ات
        زیرِ گِل و لایِ ناباوری ها
        عاشقت بوده ام...
        یادت بیاورم روزی را؟
        که یک مرغ سعادت بر دوشِ احساست 
        نشست
        خانه ات آباد...
        مرغک دلم را پراندی
        و مرا از خودت 
        به جرم خواهش دل ، بُراندی...
         
        از آن روز و لحظه ی سرد
        می‌سوزد تنم از تبِ گرم یادت
        و می چکد اشک روی پاهای گونه ام
        که هنوز سرِ پا و مستحکم
        بیاد عاشقی ات 
        ایستاده به نماز عشق
         
        هنوز 
        در شب های یادت 
        فروغ و شاملو می خوانم
        و در حسرت " آیدا "
        بجای شاملو میسوزم و میخواهم
        هزار بار بمی رانند
        بسوزانند 
        و باز زنده کنند مرا
        شاید خدا قسمت کند 
        به پاس اینهمه رنج و زجر و اندوه
        یکی زیباتر و عاشقتر از آیدا
         
        میدانی 
        از شعر گاهی میروم
        و در سرگردانی خویش 
        قلم می زنم از مظلومیت دلبرانه هایم
        چکامه هایی که تا ابد
        می چکد 
        از چشمِ واژه‌ هایش
        قطرات احساسی که به آنها جان بخشید
        که نخوانده و ننوشته هایی از تو
        در اجاق بی باوری سوخت
        خاکستر شد و خاکسترنشینم کرد
         
        شب ها که یادت
        خواب را از چشمانم ربود
        بیدارم و باتو 
        تاصبح 
        در ورای خاطرات قدم می زنم
        تو خسته می شوی
        می نشینی روی همان نیمکت همیشگی
        و من برایت 
        آب می آورم و سیر می نوشی
        از پیاله ی نگاهم‌
        حیف در آخر 
        ماجرا با آه در می آمیزد
        و من از تو
        با چشمان تر و بغض دردآگین 
        رد می شوم و سراب 
        تمام رویاهایم را می‌دهد بر باد...
        گاهی حسرت 
        برایم زندگی ست و گاه
        من مبهوت آن " گاه " 
        که هیچوقت مرا به تو نرسانید
        ندیدم ات
        و باز آنگاه ختم به گاهی می‌شود
        که تا ابد و یک روز
        حبس در خواستنت زندگی کنم
         
        آری من متهم ام
        م
        ت
        ه
        م
        به عشقی که بلد نبودی 
        عاشقی را..
         
        مگر می‌شود 
        عشق را بدون درد چشید ؟
        بوی عشق 
        آنگاه
        که تو را 
        به بهشت تقدس 
        شراب جوانی می نوشانید
        چه فرق می بینی در چین و چروکِ صورت
        بلکه سیرتت ،
        افکار پلیدی را می بلعد...
        و گوهر جانت
        نوشین می شود برای نیش ها !
        حکمت می آوری رسالتی را
        " فاعتبرو آیا اولی الابصار "
         
        و گاه درد می بینی از درود
        و یا درد او می‌شود 
        درد  ...
        درد من در تو بود
        با من زیست
        تو را عاقلانه
        نه
        شاید 
        عاجزانه خواستم
        وقتی 
        موج آبی نگاهت 
        به ساحل قلب رنجورم کوبید
        به دریا زدم 
        ماهی سرخ دل را
        شب های شور تلخی را
        که از وحشت رفتنت 
        با بی خوابی جدال می کرد
        خنکای صبح خورشید 
        سلامم را با تابش مهر
        پاسخ داد
        و تو هرگز
        چون آوای ملکوتی آهِ آسمانی 
        در این سرسپردگی احساس به دست باد
        مهمان ناخوانده نبودی
         
        توانم برید
        توانم را بریدی...
        آنگاه که بر بذر عشق و امید
        که در گلدان یادت 
        کاشته بودم
        از چشمه ی مهر خود
        جرعه ای آبِ دلخوشی نپاشیدی
        من... 
        بانوی شعرهای مه آلود منزوی شدم
        با دو لاله ی کوچک بر غربت گیسویت
        به انتظار بهارِ
        م
        ر
        گ
         
        تو را 
        نادیده می میرم
        بگو
        بر مزارم تکیه ای از این مثنوی 
        به بوی نمور تاول درد 
        مرثیه نخوانند
        بیشتر
        دوست می‌دارم
        تصنیف فروغ
        شاعری که عاشق شد 
        عاشق ماند و از عشق
        در خویش تنِ خویش مرد
         
        حال
        اینگونه زیستن 
        مرگی ست تدریجی 
        و خوش می بینم
        که محکوم به درد م
        و خوشتر اینکه
        مجبور به ترکم
        می‌دانم در واپسین روزها
        تو در برگ دلت خواهی نوشت
        کاش بودی و می دیدی
        صد دریغ
        دیدار به قیامت
        بعد اینهمه دلفریبی و خفتن در سکوت
        بلند فریاد خواهم زد
        بر هرچه هست و نیست 
        چیزی نبود 
        جز دورویی ،
        پلیدی
        و پلشتی،
        آهای دلفریب...
         
        #مرتصی_حامدی
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ ۲۳:۵۴
        درود بزرگوار
        جالب و زیباست
        در صفحه" لیست اشعار من"میتوانید کلید ویرایش این سروده را بزنید
        البته چند روز جریمه دارد خندانک خندانک
        مرتضی حامدی
        مرتضی حامدی
        جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۱۹
        سلام و درودها، ویرایش کردم بزرگوار، سپاس از راهنمایی تون🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        عباس (یزدان) عظیمی
        پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۵۸
        مگر می‌شود
        عشق را بدون درد چشید ؟

        بسیار زیبا
        هزاران درود بر شما
        مرتضی حامدی
        مرتضی حامدی
        پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ ۲۳:۵۴
        سپاس از مهرتان جناب عظیمی بزرگمهر، شاعر زیباسرا🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        ساسان نجفی(سراب)
        شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ ۰۷:۴۹
        درود بر شما خندانک ..
        زیبا و دلنشین سرودید..
        احسنت..
        خندانک خندانک
        خندانک
        مرتضی حامدی
        مرتضی حامدی
        حدود ۱ ماه پیش
        تشکر از شما جناب نجفی بزرگوار
        ارسال پاسخ
        فرامرز عبداله پور
        شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۱۶
        درود
        زیبا و دلنشین و پر معنا
        سروده اید
        ⚘🌺❤
        رقص قلمتان ابدی
        مرتضی حامدی
        مرتضی حامدی
        حدود ۱ ماه پیش
        به مهرخواندید شاعرگرامی
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0