چهارشنبه ۲۳ خرداد
|
|
نگاه چشم مست تو مرا ز تاب می برد...
|
|
|
|
|
چی میشه توی قلب تو، یه احساسی به من باشه
شباهت های بین ما، یکیش عاشق شدن باشه
|
|
|
|
|
ای یاور مشتاقان، مشتاق ترم گردان
زین حالت بی تابی بی تاب ترم گردان
|
|
|
|
|
آ ن لحظه که عشق من بدل جا کردی
من سوختم وتو باز حاشا کردی
|
|
|
|
|
تو ای ایران که در دستان محزونت
محبت بود
نژاد آریایی
پیکر
و
خونابه ی خورشید خواهد شد /
سراسر
|
|
|
|
|
آخرین سمفونی تابستان!
زردی گاه به گاهت
هرچند
قاصد پاییز است
دست فصل سوم
بر تن و گیسویت
مهر شع
|
|
|
|
|
امروز اُفتامَه و ياد يارم
نوينم ها كجا مِ غم دِ بارم
امروز آسمو حالش خراوه
سي درد دلم دلش كواو
|
|
|
|
|
بلبل نگرفته کامِ دل پژمان شد
هر باغِ جهان بدونِ گل زندان شد
|
|
|
|
|
هر چه در شهر فرنگ ات گذرم می افتاد
یادم از شهر خود افتاده که سامانی نیست
|
|
|
|
|
قسمت ابن السلام وقت شد لیـــــــلای من ..
|
|
|
|
|
پشتِ میله ی هذیان های راه راه
هر شب
شاعری را دار می زنند
تا جهان
رام شود ...
امشب
ن
|
|
|
|
|
من شعر گلهای شما را می سرایم
|
|
|
|
|
ای گوهر نایابم زود آی که بیتابم
|
|
|
|
|
سلام به دایره اهل دل و عزیزان با صفا که سعادت حضور در جمع آنان دوباره حاصل شد. " بهل "
|
|
|
|
|
برگرد دگر نفس نماندست مرا تنهام و دگر کسی نماندست مرا
بی یاد تو حتی رمق مردن نیست عفریته ی مرگ خواب
|
|
|
|
|
آغاز شد عشق به سختی و سست رفت
آهوی خیالم چی عجب زود جست رفت
ای عشق عزیز رها نمودیم آسان
آه از چ
|
|
|
|
|
او که با این دست ها هم دست بود
خوابش آمد یا که هرشب مست بود
|
|
|
|
|
چشمان تو گنجینه ای از گوهر ناز است
|
|
|
|
|
شاخه نرگس های عاشق هر نفس
از صبوری با دلت چون سنگ شد
|
|
|
|
|
با تو گویم ای غریبه آشنایم می شوی
دلبری دل بی قراری بر دل ِ تنگ می شوی
|
|
|
|
|
من بی نشانم بی نشان
آوردنم از آسمان
|
|
|
|
|
از رنگ و ریایتان فراری شدهام
از شهر شما رفته و «غاری» شدهام!
دلخسته از این نگاه خنجرآلود
در خو
|
|
|
|
|
آژير مى كشند مرا
روز واقعه
آبپاش ها
در عرض خيابان اعتراض
|
|
|
|
|
از اون روز که نافم بریده شده
توی روح من غـــم دمیده شده
|
|
|
|
|
آخرین روز است این جا خانه ام
با همه مردم من بیگانه ام
|
|
|
|
|
عشق در اندیشه ها معنای دیگر یافته ست ..
|
|
|
|
|
یکی خبربرساند،بتاخت، رستم را/
که می برند به غارت صلابت جم را!
|
|
|
|
|
بالابپریم یا پایین
فرقی نمی کند!
وقتی .....................
|
|
|
|
|
جهد کردم تا به آسانی نگردم رام عشق
با وجود زیرکی افتاده ام در دام عشق
بسته بودم با خودم عهدی
|
|
|
|
|
شعرم به شرابِ کهنه مانَد ....
|
|
|
|
|
راز دل در چشم من در چشم توست. . .
آن.زمانی که نگاهت میکنم. . .
چشم ز.من میبندی!
|
|
|
|
|
نه من می دانم نه خاک که میعاد گاهم است
|
|
|
|
|
جنین می داند که شهرک های بزرگ
در سطح اقیانوس مدفون شده اند
|
|
|
|
|
پیغام یارم داده است ؛ امشب بمن سر میزند
ابرو کمان باشد بسی ؛ تیری بپیکر میزند
|
|
|
|
|
در کوچه معشوقه خود گم شده بودم
محتاج نگاهی به ترحم شده بودم
|
|
|
|
|
ناقوس های خسته،
در ارتفاع برجهایِ نوتردام...
|
|
|
|
|
تجاوز ................
خیلی مشتاقم با لهجه تکلم
در مزرعه مکاشفه
بذر امیدواری بکارم .
ولی آ
|
|
|
|
|
به چه می اندیشی ؟
به سکوت پنهان در نگاهم
یا به قفل زده شده بر دهانم
|
|
|
|
|
بیمارم، همچون شهریارم
رنجیده خاطرم
از کلمات شرمسارم
نشسته ام در اتاق انتظارم
دستم رو میبرد به
|
|
|
|
|
قلب من خانه ي قمار تو شد
گاه ميبري و ميبازي
|
|
|
|
|
سوخت دفتری ز اشعار کهنه ام...............................
|
|
|
|
|
باد تا از دور میارد اجل
ابر وحشی نیز میبارد اجل
|
|
|
|
|
یک نگاه مست تو صبر و قرارم ﺑﺮﺩﻩ است
|
|
|
|
|
طوفان مگر روشن کند فانوس ها را
|
|
|
|
|
لبخندت تمام دلهره ها را پايان مي دهد
واين
اولين آغازي است كه
|
|
|
|
|
خانم بخر.. بخر آقا.. حراج شد
|
|
|
|
|
دل به تو داده ام دلی ، دل بره نگار من
دل تو به من نداده ای ، آن دل تو شکار من
|
|
|
|
|
انگشت بر پیشانی
پیشانی بر انگشت
|
|
|
|
|
بدان که خاک خلقتم ز حب تو برسته است........
|
|
|
|
|
لامصب ، ترک ماری جوانا
مرا هوشیار کرد .
|
|
|
|
|
صاحب خر آمد و خر مرده دید //
جامه ی تن از غم خر می درید
|
|
|
|
|
شعار صبحشان آزادی و مهر
چو عصر آید ، نیاید صبحشان یاد
|
|
|
|
|
مثل طفلی عادتم دادی به دستانت چرا؟!
گاه برمی داری و گاهی رهایم می کنی
امیروحیدی
|
|
|
|
|
عقل حیرت می دمد در آینـــه از کار عشق ..
|
|
|
|
|
کاش میشد
که کسی می آ مد
بدل من می کاشت
|
|
|
|
|
دلم گرفته بود ازت اصلا دلم راضي نبود
هر چي ميخواي بگو ولي كاشكي دلت قاضي نبود
|
|
|
|
|
تو را من چشم در راهم تويي كه عاشقت بودم
توكه در سايه ات بودم تويي كه همرهت بودم
|
|
|
|
|
عصر یخبندان و سرهنگان و سرحدات دور
یک صفحه مفعول جا دادن به زور
|
|
|
|
|
در آسمان تنهایی خویش
تنها به تو فکر کردم
در زمین بیابانی خویش
تنها برای تو گریستم
|
|
|
|
|
طرز رفتار تو با فلسفه ات یکسان است
قلب پر مهر تو صندوقچه ی ایمان است
دانش و معرفت و علم فراوان دار
|
|
|
مجموع ۱۲۴۶۸۵ پست فعال در ۱۵۵۹ صفحه |