ملاقات بایار
پیغام یارم داده است ؛ امشب بمن سر میزند
ابرو کمان باشد بسی ؛ تیری بپیکر میزند
حاجت نباشد بوی خوش ؛ عطری اگر درشیشه نیست
شامه نوازست بوی او ؛ هرجا معطر میزند
گوشم همیشه بر دِرست ؛ حلقه اگر بردر خورد
دانم که یارم پشت در ؛ کوبنده بر در میزند
در خلوت شبهای خود ؛ بادل صفائی میکنم
قلبم درون سینه ام ؛ از عشق پر ، پر میزند
چون عشق او سوزنده است ؛ مهرش بدل پاینده است
سوزندگی عشقش چنان ؛ فخری به اخگر میزند
ای صبح یکدم دیر کن ؛ ممکن اگر باشد تورا
ساقی شرابم تا دهد ؛ صهبا به ساغر میزند
ای شمع شعله بر مکش ؛ پروانه ، بالش را مسوز
بینم که پروانه چنان ؛ بالی بدیگر میزند
باشاخکش شادی کند ؛ رقصی بشاخک میدهد
باشاخک زیبای خود ؛ طعنه به افسر میزند
هرگز مگو پروانه است ؛ ارزش ندارد هیج او
از عاشقی دانی که او ؛ عشقی فراتر میزند
ای چشم اشکت دیر شد ؛ بر گونه ام جاری نشد
از سوز دل (گمنام) را ؛ دامن عجب تر میزند
چهارشنبه سوم شهریور نود پنج .