جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
عمر خوشی های دلم ، همواره کوتاه است
این زندگی هم نیست آن چیزی که دلخواه است
قلبی شکسته مانده روی دست های من !
بی تکیه گاه و بی پرستار است و بی جاه است
روزش سیاه و دردهایی بی دوا دارد
شب های تاریکش همیشه سرد و بی ماه است
از بس پریدم بی هوا در برکه ی بی ماه ؛
حالا پلنگ زخمی ام افتاده در چاه است
دل را سپردم دستِ هر بادی که می چرخید
نبضِ نفس هایش ضعیف است و به اکراه است
آسان گرفتم مقصدم را از شروع و حال !
راهی که مانده پیش رویم سخت و جانکاه است
خوشبختی ام را کرده ام گم نیست اصلا نیست!
مانند سوزن در میان کوهی از کاه است
امید بر یک عمرِ شیرین داشتیم امّا !
این زندگی نیمش فِراق و نیمِ آن آه است
آسایشت مال خودت باشد آهااای دنیا !
وقتی به جای مرهمِ دل، زخم همراه است
یک روح سرگردان شدم جایم مشخص نیست
دل شد کلافِِ بی سری که سخت گمراه است
دیگر ندارد لطف این بیهوده ماندن ها ؛
باید ببندم کوله را ، این آخرین راه است
باید بگیرم دامنِِ یک خوابِ راحت را
همپای "پونه"روشناییِ سحرگاه است
افسانه_احمدی_پونه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنشین و زیباست