سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
ایامی بود که دوستانی با دوستی دیگر در مکان دیگری با هم مشکل داشتند وبرای هم شاخه و شون تهدید و نقشه می کشیدند! دست تقریر این دوستان را در جای دگر جمع نمود ان دوستان و دوست باز به پای هم می پیچیدند و هر کدام از میزبان می خواستند از دیگری استقبال و پذیرایی نکند !!
و می گفند اگر بکنید ما می رویم و دوستان خودرا نیز با خود می بریم چرا چون فلانی فلان است و... وبر عکس دیگری هم به همین منوال از میزبان می خواست که ان دوستان نباشند و گرنه می رود و دوستان خودش را هم با خود می برد !!
ومیزبان را که جز عشق و محبت در سر نداشت می ازردند دلش را ریش ریش نمودند.
صاحب خانه با خود فکری کرد گفت بهتر است مکان و اتاقی را در اختیار انها بدهد که سنگ هایشانرا باز کنند و به نتیجه ومثل هر دعوایی اخرش به اشتی کنان برسند.
از این همه ماجرا تنها دونفر ماندن در اتاق وباقی میانجگر بودن و اصلاح را پیشه گرفته بودند و میزبان ساکت و نظاره گر!
یکی از دو طرف اهل دعوا مردی بود دنیا دیده و پر تجریه و زیرک و آن دیگر مردی غیور و عصبی!
مرد پیر و دنیا دیده در لفافه به او چیز می پراند و تنها طرف دعوایش می فهمید و دیگران متوجه نمی شدند اما مرد جوان و غیور و عصبی ما که دوستانش هم رهایش کرده بودند! می فهمید و ان وسط داد وبی داد می کرد و یخه ی حنجره خود را پاره می کرد که ایشان دارد به من توهین می کند اما خلق چیز نمیدیدند از او و او عصبی تر می شد و مرد دنیا دیده با زیرکی تنها یک شاخه گل می گذاشت و فضارا در دست خود گرفته بود به شکلی که همه مرد غیور مارا ملامت و نصحیت می کردند که ای بابا ارامتر که ایشان دارند به زیرکی تمام شما را فیلته پیچ می کنند شما نباید انفعالی باشید و هر دفه داد و بی داد و گوشه پس گوشه اتقاق را اعلامیه با عصابنیت بچسبانی و جو را از این متشنج تر کنی که به ضررت تمام می شود چرا که همه داد و بی داد شمارا می بیند و از او شاخه گل و سلام !!
اما کو گوش شنوا
و در نهایت هر دو رفتند و دوستان خود را بردند!
و روی سیاهی به روی میزبان ماند که این مکان جای مناسبی و و وزینی نیست!!
استادم تولدت مبارک