پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب محمد حسن ایوبی
|
راز دل در چشم من،در چشم توست. . .
ان زمانی که نگاهت میکنم،چشم ز من میبندی. . .
به من و حال دلم میخندی. . .
من صدایت میکنم. . .
همچنان میخندی. . .
گوشه چشمی به تمنای دلم خواهی کرد. . .
که همان صدای من را. . .
بی صدا خواهد بست!
هر چه قدر باشد مست. . .
از می چشم تو بیمار شوم. . .
پس نریز اشک،که بیمار تو حالش زار است. . .
راز عشق،در دل من در دل توست. . .
به تو دل میبندم. . .
از نگاه سردت حتی، قانع و خرسندم!
گرچه هر بار ندادی به آسانی دل!
باز هم میخندم. . .
ره دراز است. . .
وصالت آرزو. . .
گر در این راه به جان امدم ای یار،بگو:
یار مجنون تویی. . .
عاشق حیران تویی. . .
تو نگاهی کوته بر چهره ام میبخشی. . .
به نظر بی تاثیر. . .
یک نگاهی که بگوید یار من تنها تویی. . .
جستجو در راه خشک عشق خواهم کرد باز. . .
تا برایت آورم زیبا گلی. .
دیوانه ی تو. . .
اسیر یک جنونم. . .
برخیز و سری بر سر دیوانه گذار. . .
برخیز و تمسخر بکن این بی نوا را. . .
دیوانه همان است که گوید خدایا!
دیوانه نی ام. . .
عشق رخ یار مجنون صفتم کرد!
هان ای مردم!
دیوانه نی ام.. .عشق رخ یار مجنون صفتم کرد""
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.