جمعه ۱۵ تير
|
|
تا کی دلم با حسرتت در جنگ باشد
|
|
|
|
|
آب در کوزه و ما گرد جهان می گشتیم
یار در خانه ی دل کرده شهیدم ای عشق
|
|
|
|
|
پاییز منم!
مهر درونم جاری ست...
|
|
|
|
|
ای که در جان شده ای دلبر. چون ماه بیا
هر زمان شد دل تو چون غم جانکاه بیا
|
|
|
|
|
....توپ افطار.....
مادرم
مگر اذان شده است
گویا ماه رمضان شده است
بابا که صبحانه سیری خورد
مگ
|
|
|
|
|
عصرهای جمعه دلچسب است اگر
با تو یک دم چای و عصرانه خورم
چای قند پهلو هم نمیخواهم اگر
|
|
|
|
|
ابوالقاسم کریمی
ورامین
19/مهر/1399
|
|
|
|
|
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
من تو را از دل و جان در همه جا می جویم
|
|
|
|
|
ترازوی غمت افتاده روی شانه های من
|
|
|
|
|
ارابه میتازد در نور
از برکه هنوز می آید ،
صدای غورغور
|
|
|
|
|
پرسید چرا میروی اما تنها
گفتمش یارم تو نبینی
او همه جا هست
سایه به سایه
پرسید چرا دست میسایی و
|
|
|
|
|
ای که از کوچهٔ معشوقهٔ ما میگذری
|
|
|
|
|
دلیلِ راهِ نپیموده ، ساربان باشد ..
|
|
|
|
|
دل تنگی در غربت دلیلی بر گفتن این شعر شدشد
|
|
|
|
|
«*«دراسمان شب ما دو ستاره»*»
|
|
|
|
|
در سحرگاهِ یک شب خاموش
عشق از میان ما پر زد
دیو بیقرار یأس و نومیدی
آمد از راه و حلقه بر در زد
|
|
|
|
|
با تو روشن می شود کاشانه ی ویرانه ام
|
|
|
|
|
من مثل یک بنای قدیمی رو به مرگ...
|
|
|
|
|
جای و نشانش را بگو دارم هوای جستجو!!
|
|
|
|
|
توکودکی که دلت هی بهانه میگیرد
|
|
|
|
|
چه بی تو پس زده برگی در این خیابانم
|
|
|
|
|
بند بند گیسوانت تار گیتار من است
طنین خوش صدایت نت های موسیقی است
چشمانت جام شراب ارغوانی
عطر
|
|
|
|
|
خوابم نمیگیرد،
عروسکهایم،
هیچ لالایی بلد نیستند...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
نه از هر کس بر آید این چنینی
که از حرفش بسازد بهترینی
|
|
|
|
|
شاعران
حتی وقتی که می میرند
موریانه ها را هم
عاشق می کنند
|
|
|
|
|
صدای عرعر بد را شکار خر بزند
|
|
|
|
|
چقده خوبه کنارت درس عشقو دوره کردن
همه عاشقای دنیا منو انگار دوره کردن...
وقت هُشیاری ومستی به عب
|
|
|
|
|
خدایا پول پیرایش ندارم
سرِ اصلاح و آرایش ندارم
سر زلفم چو موهای بز نر
شِپِشدان است و جز خارش ندار
|
|
|
|
|
همه زور و اموال و کاخ بلند
دز آخر نباشد تو را سودمند
|
|
|
|
|
قشنگترین رهائی...
نابترین غنودن در آغوشِ مِهر
|
|
|
|
|
و اینک
ابرها
غمِ
دیوارهای بلندِ نشیندن صدای قلبم را
با شدت می بارند...
|
|
|
|
|
به غایت زندگی
تورا را دوست می دارم
همچون کویری که می ستاید باران را
|
|
|
|
|
اینجا بی تو نَفَس دردناک است
قلبم حزنی به همراه دارد
|
|
|
|
|
گفتی نیست" ولی هست! ،دلی زندانی
.
.
شانه هایم
خسته
و دلم
کهکشانی حسرت!
و یقینم این است:
ب
|
|
|
|
|
مادر! گُلِ سرسبدِ آفرینش، پدر ستون سترگِ هَستی."م.ق"
|
|
|
|
|
آنکه در جریانی فرو می غلطدد و غرق می شود لاجرم میمیرد،چه در دریا،چه در بخل و حسد،....
|
|
|
|
|
دوستی حقیقی را "خِرَد" در عرصه ی باور و در ملکِ دل راهبری میکند و ادای دوستی را "عقل" موجِد میگردد
|
|
|
|
|
مرا زپا نیافکنده زخم و ضربِ زمان
|
|
|
|
|
حسرت قالیرام بیر گوله قلبیم گوله بیلمیر
قالمیش گونوزوم دای گجه یاردان دونه بیلمیر
|
|
|
|
|
۶
پریشانم روانم درد دارد عمقِ جانم درد دارد
نفس پر درد میآید برون حتی بیانم درد دارد
|
|
|
|
|
کَسی چون من که می دارد عزیز ، آن جان و جانانت
|
|
|
|
|
به چای داغ پاییزی لبِ صیّاد میگویم
|
|
|
|
|
توی جهنمی الان ولی بازم سرده تنت
|
|
|
|
|
تو را به سوز دلم خواهش از خدا کردم
برای عاقبت عشق مان دعا کردم
|
|
|
|
|
...در اقصی اسب میتازند...
باز مجلس شامیان بر پا شد
حق ز تا حق دوباره پیدا شد
تحسین یزید از ع
|
|
|
|
|
ساز دنیا کوک خواسته های قلبیت رفیق جانم
پاییز است
فصل عاشقی
همچنان منتظرم
بیایی
دلگرم شوم
|
|
|
|
|
در آتش تزویر و طمع شعلهورید
|
|
|
|
|
و
نمیدانم
پایان
تو را
سرآغاز کنم
من
چگونه
ولی تویی
که در اصل
آغاز شدی
و
من رسیدم
به پایا
|
|
|
|
|
سلولمساکتوخاموش
فضایخانهام سرداست
|
|
|
|
|
برای شعر گفتن ها مجالی نیست
که ما را جز خیال تو خیالی نیست
اگر عمری همین یک کاسه را داریم
تو در
|
|
|
|
|
فارغیم از امید و آینده
فارغ از آن چنار پاینده
|
|
|
|
|
بهشت کافر
از شهر بی علم و ادب حوصله ام سر رفت
خون از رگانم جاری در پای صنوبر رفت
در این سرا من یا
|
|
|
|
|
منم نمونه ی اندیشه ای سوالی تر
|
|
|
|
|
تا رسیدم به تو، این بار نگاهت کردم
آخرش خم شدم اندوهِ تو را بوسیدم
|
|
|
|
|
تو که با شور و شعف شعر مرا می خوانی
در هواخواهی خود حال مرا می دانی
|
|
|
|
|
قایقی بشکسته پارویم به دریای خیال
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۵۰ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |