پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ دوگانه ریشه در رویا شاعر حمید مرادی
|
|
ای بی خبر از درد نهانم
با دل توچه کردی که چنانم
من خود دگر این نکته بدانم
کز دست تو من جان نره
|
|
|
|
|
آن که جنگ آغازید
به جنگ نرفت
آن که مرگ را ستود
کشته نشد
آن که سودای سلطه به سر داشت
بر خَیل
|
|
|
|
|
شاعران
حتی وقتی که می میرند
موریانه ها را هم
عاشق می کنند
|
|
|
|
|
میخواهم زنده بمانم
چشمانم را میبندم
و به تو فکر میکنم
من به نبض درخت
در شاخهی شکسته
باور
|
|
|
|
|
بیا تا مجالی هست
یکدیگر را بغل کنیم
شعرهایم را بتکان
و هرچه دوستت دارم که افتاد
به خودت بگیر
|
|
|
|
|
ازغم
پناه بر تو
از تو
پناه بر شعر
|
|
|
|
|
تب دارم
شعرهایم خرمن پنبه است
جهان را
جنگلی آتشگرفته گر نمیخواهی
بریز بر سرم
باران گیسوانت ر
|
|
|
|
|
شاعران
عمر کوتاه
و مرگهای بلند دارند
شاعران
سنگ صبور زمیناند
اندوه ما
فقط اندوه ما نبود
|
|
|
|
|
خونش بند نمی آید
گلوله درچیزی عمیق تر از زندگی
فرو رفته است
در شعرهایش
|
|
|
|
|
اهل ماندن نیستی
دوست داشتنت جرات می خواد
|
|
|
|
|
تار مویی افتاد
به چه درد می خورد؟
به درد شعر گفتن
|
|
|
|
|
شاعران
حتی وقتی می میرند
موریانه ها را هم
عاشق می کنند
|
|
|
|
|
دریا چیستی؟
اشک
چرا آبی؟
چشمانش آبی بود
|
|
|