يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ نجوای دل شاعر مهران قزلباش
|
|
"بهاي أدمی بهشت است، ارزان نفروشیم"
هبوط به بهای از کف رفتنِ بهشت،واقع گشت،
چنانکه جنابان حوا و آد
|
|
|
|
|
دخترم..
حلولِ مِهر
ازاقلیمِ سپیده دمان
عرش را
به وَجد،
عالم را
ب رقص میدارد!
آنگاه که...
|
|
|
|
|
و اینک
ابرها
غمِ
دیوارهای بلندِ نشیندن صدای قلبم را
با شدت می بارند...
|
|
|
|
|
به غایت زندگی
تورا را دوست می دارم
همچون کویری که می ستاید باران را
|
|
|
|
|
اینجا بی تو نَفَس دردناک است
قلبم حزنی به همراه دارد
|
|
|
|
|
گفتی نیست" ولی هست! ،دلی زندانی
.
.
شانه هایم
خسته
و دلم
کهکشانی حسرت!
و یقینم این است:
ب
|
|
|
|
|
مادر! گُلِ سرسبدِ آفرینش، پدر ستون سترگِ هَستی."م.ق"
|
|
|
|
|
آنکه در جریانی فرو می غلطدد و غرق می شود لاجرم میمیرد،چه در دریا،چه در بخل و حسد،....
|
|
|
|
|
دوستی حقیقی را "خِرَد" در عرصه ی باور و در ملکِ دل راهبری میکند و ادای دوستی را "عقل" موجِد میگردد
|
|
|
|
|
مرا زپا نیافکنده زخم و ضربِ زمان
|
|
|
|
|
-دلتنگِ طلوع هر بامدادش در صفحه ی بی مثالش
و دلتنگ شب های بی حضورش
در فضای مجازی
و در فضای
|
|
|
|
|
در امتداد نجوای دعای مادربزرگ
و تمنای نابِ وجودم
و تداعیِ رقصِ واژه ها
میان قلب و لبت
در امتدادِ
|
|
|
|
|
بگذار در خفا بماند مویه های غریبانه
بگذار! بیصدا بماند آبشارِ اشک بر گونه های لرزان...
-گاهی ناله
|
|
|
|
|
دو دیده ی خونین ز جمعه های تکراری
دلم شراره آتش ز انتظار اجباری
|
|
|