دو دیده ی خونین ز جمعه های تکراری
دلم شراره آتش،ز انتظار اجباری
چقدر لابه،چقدر ندبه! چرا نمی آیی؟
به دود ریب و ریا؟ یا کدام زهد بیزازی؟
نیا! به حال زار خودم مویه می کنم ؛ باشد
شما که که ز سوز و درد تنفسم خبر داری
"صلاح مملکت خویش خسروان دانند"
دگر هرآنچه خود و خدات! ندارم اصراری
فغان! نمی دهدم ناله مهلت نفسی!
به گنج سینه ی چاکم چه راز بسیاری
به ماه چهره ات آقا،شوم ز غصه رها
اگر کلید نوکری ام را نگه داری
به اشتیاق پر می کشد این بینوا،عنایت کن
"به جای شیعه بخوانم غلام درباری"
تو خود گواه منی ، جگر گداخت از هجران
دراین معامله به گمانم کمی بدهکاری
مراببخش!به عصمت زهرا(س)برای بی ادبی
شما امام و پادشهی و من غلام ؛ مختاری
مرا نه ترکش و درد، بل فراق خواهد کشت
چه خوش که بجای تنم ، پلاک و دستاری...
شعر:"انتظار" شاعر:مهران قزلباش
(برگرفته و تاثیر از متن مداحی آقای حمید قاسمی)
-از مجموعه منظوم "زمزمه ی مستان ،نجوای عاشقان" مهران قزلباش
در وصف انتظار
یا مهدی ادرکنی