يکشنبه ۱۵ مهر
|
|
یکروز درمیان اینهمه یکریز یلخی گریها
|
|
|
|
|
آتش زمهربانان بر جسم و جان ندارم
|
|
|
|
|
هرکس که اذان گفت، بلال حبشی نیست
|
|
|
|
|
پس از مرگم
بسوزانیدم...
آتـش بـر سـراپـای تنـم ریـزیـد...
|
|
|
|
|
طالبِ جنت نشدم من ، مگر؛
بهرِ تماشایِ جمالِ علی «ع»
|
|
|
|
|
در زندگیم یک اشتباه کردم
آن هم زندگی بود
|
|
|
|
|
بوم ها رنگ نکنید
نقشی از چهره میانش نکشید
این حوالی همه رنگارنگند
|
|
|
|
|
پرنده ای
با یک حرف عاشق شد
پرنده ای
با دو حرف اسیر شد
پرنده ای
با سه حرف قلبش شکست
|
|
|
|
|
دیگه ندیدم تو رو ، بی من عاشق نرو ، حیفه که بی هم باشیم
|
|
|
|
|
آتش اندر دل بیافتد ، سوزد و خاکستری /
ماند از هر آرزویی ، یادگارِ بهتری
|
|
|
|
|
صداقت پلاکش هم اینجا گمه!
|
|
|
|
|
در دایرهٔ دنیا هرچند که گمنامم
|
|
|
|
|
بهشت یعنی حریم آغوشت، نیستی و جهانم جهنم است
|
|
|
|
|
من از آشوب و جنگ و آتشِ خونبار بیزارم
|
|
|
|
|
هزار نفر بوسه
به روی گونه هایت
در انتظار...
|
|
|
|
|
کبوترها که میخوابند،
آزادی
پر از تنهاییست...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
خسته ازخودم ، دنیام و،
شادِ شاد از ماوراء
میروم بسوی ، شاهِ باورام
|
|
|
|
|
آقایی که مهربانی و کرمت زبانزد است
هر سو نظر کنی همان محبوب ایزد است
ای آنکه دورافتاده از حرمش،
|
|
|
|
|
واسه این و اون شاید ولی هنوز
برای خودم به کار نیومدم
چروکای صورتم نشون میده
با خودم چقد کنار نیوم
|
|
|
|
|
وقتی که نگاهت به دلم تیر فنا می زد و می رفت
من ماندم و بعضی که خودش جام بلا می شد و می رفت
افسانه
|
|
|
|
|
مسیر ابر و باران را رفیق راه می خواهم
|
|
|
|
|
ئەمن ئاڵایکی بێوەڵاتم،
ئەتۆ وەڵاتیکی بێسەربەخۆیی!
بڵا لە کەش و کۆشی هاڤ تنراو بێم
وەکۆ ههڵهب
|
|
|
|
|
باشگاهی با اصالت ریشه دار
خواستگاه مردمانی پایدار
|
|
|
|
|
نقش هجران را کشیدن کارهرنقاش نیست
آنکه هجران می پذیرد درغم پاداش نیست
|
|
|
|
|
لکه دارم از هراسِ عارفانِ مستِ راه/ من که پایانم تویی ، قلبم به کفر خو کرده است
|
|
|
|
|
بیا کافر بیا لیلی
بیا خاتون ییلاقی
بیا جان بر لبم امروز
کجایی حور قشلاقی
کجایی هر د
|
|
|
|
|
رهبر از جمکران هر روز دعایت می کند
|
|
|
|
|
بیا تا مهربان باشیم
چو خورشید جهان باشیم
چنان مه شمع شب هنگام
چنان آب روان باشیم
بیا تا مهربان
|
|
|
|
|
بی تو دنیا را نمیخواهد دلم
|
|
|
|
|
به کنج کافه ای در دوردست کهکشان من..
|
|
|
|
|
حَرَمَش، قبله ی حاجاتِ من است_درگًهَش، بابِ مناجاتِ من است
|
|
|
|
|
هــر دم از آن دلــبر جانان ثـــمری می رسد
|
|
|
|
|
و من و انسان و یک زندگی عُقده
|
|
|
|
|
چهار دهه دهان کژی های
بدسگالان به نیکخواهی مردم
|
|
|
|
|
تو همان بیت نشان کردهٔ اشعار منی
|
|
|
|
|
یاوری بود، که هم صحبت ما بود که رفت
خوب و محبوب ،پر از عشق و عطا بود که رفت
|
|
|
|
|
بس رنج برم تا کنون مسرور کوی سَرورم
هر پرده پر بینمان افتد قسم که میدرم
|
|
|
|
|
در سالروزِ آمدنت، اي گُلِ وفا
اردیبهشت آمد و من دست بر دعا
امشب، چقدر یادِ تو جاريست در دلم
...
|
|
|
|
|
نام غزل:دختری از جنس ماه
مجید_محمدی(تنها)
|
|
|
|
|
شرمنده ام ازنگاه پدری که....
|
|
|
|
|
ببخش اگر نیستم
سرگرم خاکسپاری خویشم...
|
|
|
|
|
دفتر نقّاشیام در زیر تلِّ خاک پژمرده
|
|
|
|
|
گفتی می آیی درصبح
کدام صبح ؟
ریخته تمام هر قُبح
|
|
|
|
|
مادرم حرفی بزن که تشنه ی لالاییم
من که جان میدم برایت همدم تنهاییم
من همیشه کودکم آغوش تو جای من
|
|
|
|
|
دنیا در آغوشِ خواب است...
ومن در رویای آغوشِ دنیا بیدار....
|
|
|
|
|
راز و سر و ارزوهای نهانم مانده مخفی پیش حق
پشت کوه ها زیر دریا روی ابرها صندوقی در پیش حق
رنج و در
|
|
|
|
|
،،،،
داغ است خبر چه داغ خدمت
|
|
|
|
|
بوی باران بهشتی میدهد خندیدنت
ای شمیم زندگانی بر تب جانم بخند
عطر موی تو پریشان میکند دین مرا
ز
|
|
|
|
|
در پنجره چشمات
خودم در آینه دیدم
منم و اون نگاهت
|
|
|
|
|
ای که چون ماهیِ در تُنگ، گرفتارِ تنی
بِشِکن تُنگِ تنت را که به دریا برسی
|
|
|
|
|
برای عشق و محبت بهار کافی نیست
|
|
|
|
|
ترسی که افتاده به جونم...
|
|
|
|
|
درد میکشم هرزگاهی
یاوری نیست، بهر همراهی
برکه حتی اگر عمیق هم باشد
ماهی ام تو برای من ماه ی
ح
|
|
|
|
|
تمام تاکستان های به بار نشسته جهان
انگورش را
بر دستانت عاشقانه بعاریت می نهد
|
|
|
|
|
به گوشه ای نظاره گر میشوم در خلوتم...
|
|
|
|
|
من خود کرده پی تدبیرم
و دلم می داند
زخمهایش همه پرورده ی اوست
همچو ویرانی کندویی که
سزای عسلی ش
|
|
|
|
|
پس چگونه غم و غصه ها
از درون قلبی که در سینه
نهان است آشکار میشود
|
|
|
|
|
سر عالم را خدا چون مینوشت
عشق را از گوهر ایمان سرشت
|
|
|
|
|
بیا از کام ناکامم زکات کام را بردار
|
|
|
|
|
وقتیکه ...؟
وقتی که دنیا داده اش را پس بگیرد
اعضای تن تسلیم در محبس بمیرد
رخسار گلگو ن زیر پا
|
|
|
|
|
آشک اِلیندن دیار دیار گَزِرِم
داها بِنده جان کالماییپ نیله ییم
|
|
|
|
|
از خودت خطی بکش بر دورِ من
سِـحر گردم شوم محصور تو ای یارِ من
|
|
|
|
|
و تُف کردی زنی دیگر به دنیای ِ زنیت ها
به نسل ِ بعد ِ خود بنگر ، ببین زخم ِ زمانت را
|
|
|
|
|
ساقی می ایی بده به در دم سینجلی
هفت خط جام هو بکشدمرتضی علی
در هر دمی که بر می خورد عیار
صد مرت
|
|
|
|
|
و صرفیدن ها...
هیچ وقت ماندنی نیستند!
|
|
|
|
|
مجنون خبر داری جانان جانت؛مرد
شن های نامش را باد از کنارت برد؟!
|
|
|
|
|
روح تنی.عاشقانه .600
من و این گردش ایام که تو مال منی
من و پروانه شدن در پی باغ و چمنی
تو
|
|
|
|
|
رهایی نمی یابد
انسان چرا....
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۶۷ پست فعال در ۱۵۸۸ صفحه |