دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
شعر 1 از کتاب سرشار خیال پنجره از نگاه سروده ی فرشید خیرآبادی
... تا فردا بِمان
بیاورم باران
|
|
|
|
|
غرورم با تو شعله ور شد شهید
وَ عشقت وجودم رو پر میکنه
به اون عکس آخر قسم میخورم
نگاهت چقدرا رو حر
|
|
|
|
|
می بارد از آسمان ، هر شب ستاره
زمین می سوزد ، در آتشِ بمب و طیاره
نشسته بر تخت ، دادار آسمان
می
|
|
|
|
|
بی وفایی لکه ی ننگی ست بر دامان عشق
ننگ باد هر آنکه دامن پاک نیست
|
|
|
|
|
چادرت بوی بهشت می دهد بانو
|
|
|
|
|
از نفست چنان خوشم کاز تو بهار می رسد
شوق ندیدنت خوش است گر چه قرار میرسد
|
|
|
|
|
ده روز تمام جای آن می ماند...
|
|
|
|
|
گرچه هنوز مست ازان شبم
گهی گریان و گهی خنده بر لبم
|
|
|
|
|
یارب تو نظر بکن به اطراف ، نه دور
گیتی_رسائی
|
|
|
|
|
کاش میشُد که دِگَر
ما نَگوییم اِی کاش
|
|
|
|
|
کوچه پس کوچه ی شهر از غم تنهایی من دلگیر است
تو تمام منی و رفته ای و این دل من درگیر است
|
|
|
|
|
مثل روزهایی که سرشار بودم از جوانی ...
|
|
|
|
|
دلِ سوزانده به دست تو خریدارت شد
|
|
|
|
|
دلبر ندید م روی تو ، در حسرت دیدارتم
هستی طبیم نازنین ، ای مهربان بیمارتم
دل را بتو دادم شدم، سخت
|
|
|
|
|
تو گلوم جنگلِ شعره.. پر از آوازِ بهارم
|
|
|
|
|
از خودم زدم بیرون در رکاب مولانا ...
|
|
|
|
|
عمر را نباشد مجال ..................
|
|
|
|
|
باران بزند هی بر پنجره ام نم
وقتی تو نباشی اینگونه هوایست
|
|
|
|
|
تو در دلم مانند یک افسانه بودی
|
|
|
|
|
نَتَوانَد که بیابَد هَرگِز
سَرِ یِک قُطب نَما
گِرِهیِ چِشمانَت
|
|
|
|
|
دوست دارم عمری به تو اندیشه کنم
گاه گاهی دست در دست با تو پرواز کنم
|
|
|
|
|
من تا به حالا نازنین سر در گریبان بوده ام
مشغول پاروکردن برف زمستان بوده ام
یکروز هم ای نازنین
|
|
|
|
|
چون تیر که از جان کمان می گذرد...
|
|
|
|
|
«دزدی نگاه»
در نقطه تلاقی نگاهت با نگاهم،
میخکوب شدم .
|
|
|
|
|
خوبوبد روزگار را من دیدم
با پاکی وبا صداقتم فهمیدم
|
|
|
|
|
دلت از سنگ و دلم تنگ
عذابم کم نیست
کار معشوق همین است..
گله ای از تو ندارم
بی وفا یار.
نگیری
|
|
|
|
|
نَم نَمَک آن چشمِ کالت مستِ مستَم می کند
دورِ گردَن آن سِپیدی؛ مِیْ به دَستَم می کند
آن لبِ پُف
|
|
|
|
|
من در حسرت لبخند تو ویرانه می شوم...
|
|
|
|
|
عشق هدیه ی پاک خداست
روشنی بخش تمام لحظه هاست
|
|
|
|
|
تو در این منزل ویران منشین
|
|
|
|
|
به خدا تمام واژه های من درد دارد
شکوه دارد، ناله دارد و اهی سرد دارد
|
|
|
|
|
گفتی که دلم پر است از غصه و غم
گیتی_رسائی
|
|
|
|
|
به فردائی که می زاید زمانه
توئی با آنهمه شور و فسانه
به عظمی که بر رفتن گرفتی
مرا کردی ذلیل راه خ
|
|
|
|
|
و امروز آنقدر سیاه شده ایم
که صبح هم ما را نمی شناسد
|
|
|
|
|
الهی جمعه هایم نرگسی کن
تمام باغ پر از اطلسی کن
|
|
|
|
|
حال من بد شده نمی دانم
از چه رو این همه هراسانم
همه آرامشم تویی وقتی
من کنار تو در خراسانم
|
|
|
|
|
تو مثل یک خزان نگاهی پر از غم داری
در رقص بادبادک ها گیسوانت را اشفته کردی
|
|
|
|
|
روزگاری را به غم طی کردم از مهری به دل
عاقبت هم عمر جاویدان بــــــــی معنا گذشت
|
|
|
|
|
تقدیم به شهید مدافع حرم محسن حججی
|
|
|
|
|
ت ئەی ئارام گیان دونیای خەیالم.
ت ئەی خورشیدی ک خەور دای لە مالم.
ت ئەی نۊر دو دیدەی هەردوچاوم
|
|
|
|
|
آرامش لحظه های من آن تو باد
این شعر و شکوفه های من آن تو باد
اینجا، وطن خودم ندارم جایی
شهر و و
|
|
|
|
|
چاره ای نیست اگر دل نگرانت باشد ، عقل و دین باخته ی نام و نشانت باشد
گله ای نیست ، اگر زخم ِ زبانت
|
|
|
|
|
همان که در شب ترحیم دسته گل می داد/ تمام عمر مرا سوی مرگ هل می داد
|
|
|
|
|
با انحنای لام در اسمم/صد ها طناب دار میسازم
|
|
|
|
|
خرافات عمر را وبالست...............
|
|
|
|
|
دومین چهارپاره ی مشترک بنده و ابوالفضل رمضانی
|
|
|
|
|
آتش بزن در من بسوزان باورم را
|
|
|
|
|
یه روزگاری مَ کسی داشتم
کمر باریک چو مسی داشتم...
|
|
|
|
|
از منطق زبری که زمین چرخان است
|
|
|
|
|
از خدا چگونه آغاز کنم
این نامه چگونه باز کنم
|
|
|
|
|
من بادل بشکسته سخن ها دارم
آزرده دلم رنج کهن را دارم
|
|
|
|
|
کاش می شد که پناهم باشی
دائماً پیش نگاهم باشی
|
|
|
|
|
شانه های سپید هیچ یوسفی...
مسیح نداشت
من انگشتم را برای هیچ فرشته ای....
نارنجی نمی کنم
|
|
|
|
|
خنده بر لب می زنی،خونابه رنگم می کنی
قرص لب هایت که بَستی،هم چو سَنگم می کنی
روسَری ات شُل نَکُن
|
|
|
|
|
بده دل را به رسم یادگاری
گیتی_رسائی
|
|
|
|
|
انگشت نگاران قرنطینه ی انفرادی
نمی توانند مرا شناسایی کنند .
|
|
|
|
|
سالیاناستکهاز عشق تو می گویم شعر
|
|
|
|
|
مث دشت بارون زده خیس و سردم
نگام کن.. بگو با دل تو چه کردم؟!
چیکار کردم؟! این دوری حقم نبوده ..
|
|
|
|
|
مرا یک لحظه بگذارید ، در دنیای تنهایی
که آرامش کنم احساس در ماوا ی تنهایی
گرفته زانوی غم در بغل ج
|
|
|
|
|
این چایی دم کرده چه با عطر تنت میچسبد...
|
|
|
|
|
تا غم نخوری مراد حاصل نشود...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۰۹ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |