پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب محمد حسن ایوبی
|
هر شبم برای تو. . .
روز ها فکر تو ام. . .
و قدمگاه تو در روح و روان و سرم است
من چرا در پی تو میگردم؟
نه که تنها باشم
نه که از دوری تو لب به غذایی نزنم
من فقط میگردم
من فقط دلتنگم. . .
من نمیدانم کجا میروی و کارت چیست؟
چهره ات از یاد من رفته ولی
تو که بودی و که هستی یاد من نیست ولی. . .
ولی از خاطره ها گاهی تو را میبوسم. . .
گاه از خاطره غم مینوشم. . .!
در زمانی که نه ماندی و نه عشقت در دلم. . .
شهر ویرانه و از جنگ برمیگردیم. . .
عشق را کشتیم و فاتح شده ایم. . .
فاتح افسوس های بی کران. . .
روی هم هفتیر ها را میکشیم. . .
میزنیم اما کسی یادش نیست. . .
آخرین گلوله هم نثار شد بر تن عشق. . .
عشق را میبینی؟؟
آن هم مثل من و تو عاقبت میمیرد. . .
نفسم میگیرد
چه تلاشی که برای ماندن عشق نکردم آن روز. . .
چه مداراها نکردم با تو و دنیای تو. . .
قسمت این بود که عشقت در دلم میمیرد!
نفسم میگیرد
که چقدر سر به هوا بودی تو در آن روزگار. . .
که ندانستی چندین بار شد. . .
زیر پایت،پایمال تو شدم. . .!!
روز و شب فکر توام
و قدمگاه تو در روح و روان و سرم است. . .
هر چیزی، مرده است. . .
یا من و تو کشته ایم!
خاطره!
خاطره اما همیشه زنده است. . .
آن که حتی با جدایی هم نمرد. . .
عاقبت دیدی که عشق و من و ما هم مردیم. . .
خاطره اما نمرد. . .
روز و شب فکر توعم. . .
صادقانه که بگویم نقل این حرف ها نیست. . .
من تو را یادم نیست. . .
خاطره اما همیشه زنده است. . .
دست در دست
دوشادوش
ثانیه به ثانیه همراه من. . .
گاهی از گذشته بر میخیزد. . .
گاهی از امروز و فردا تازگی میگیرد. . .
من که میدانم توهم مثل منی. . .
بنده را یادت نیس. . .
عشق را یادت نیست. . .
درد ما خاطره است. . .
همه چیز و همه چیز ما فقط خاطره است. . .
درد بی درمان حاصل از شکست. . .
حاصل سردی و آن عشق کشی. . .
باعث و بانی بیخوابی ما. . .
و همین نقاب شادی روی صورت هایمان. . .
بخدا خاطره است. . .
نگران روز اکنونت نباش. . .
نگران بغض و تشویشت نباش. . .
که تمام لحظه های زندگی خاطره است!!
"محمدحسن ایوبی"
1396/3/19
ض
|
|
نقدها و نظرات
|
درود جناب میری عزیز منت نهادید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا ست