جمعه ۶ مهر
|
|
بر شانه اش پرنده ی شعر آشیانه ساخت
|
|
|
|
|
ای جان تو آزادی برو
جایی برو کاین دل تمنا می کند
جایی نشین کان سینه را دل خانه معنا می کند
غربت
|
|
|
|
|
واژه ها خاموشند
جمعه، خود فریادیست ...
|
|
|
|
|
گر بپرسند از من دیوانه...
|
|
|
|
|
هنگام رفتنت
برای تمام دردهایم
آرام گریستم
|
|
|
|
|
جان زشوق وصل تو ترک جان وسر کنم
صبر کن غزل بخوان به وقت خود خبر کنم
گر نسیم عشق تو وزد به کوچه
|
|
|
|
|
دلــــم گـرفته، فـــقط انــــتـحار می خواهد
ســری ب
|
|
|
|
|
رفتهام دکتر جواب آزمایش قند بود
|
|
|
|
|
توده ابر سیاهی
تیرگی شب را
دانههای سفید میپاشد..
برف سردی میبارد
در انتهای شبی زمستانی.
|
|
|
|
|
مجنون صفتی گفت
چه روز ی ؟ به چه حالی؟
گفتم تو چه دانی؟ که به سر
نیست هوائی
باآمدن لیلی و
|
|
|
|
|
جز به جانان جان سپردن باطل است
هر که کرد این کار را او جاهل است
یار من در قایقی تنها ، روان
|
|
|
|
|
تو بخاطر خلق و آفرینش جمله ی
بنام خداوند بخشنده و مهربان
محکوم به بخشیدن هستی
|
|
|
|
|
مناجات
دگر انگیزه سرودن نیست
شوق زنگاردل زدودن نیست
|
|
|
|
|
در زیر نور آفتاب، شاخه گل سرخی چشم نوازی می کند
|
|
|
|
|
غزلی برای "چشم"هایش ( یا )
هرچه گفتم : گفت : "چشم"
ازبرای فرزند گفتم بشنو زمن"پَندارها" گفتا که
|
|
|
|
|
جستجو کردم به هر منزل شکار تازه را
تا بیابم رد پای گلعذار تازه را
بع
|
|
|
|
|
در دل غم دوران شد، شد موسم تنهایی
ای یوسف گمگشته وقت است که بازآیی
|
|
|
|
|
جز بند نگاه تو کجا رام بمانم؟
بگذار در آغوش تو آرام بمانم
|
|
|
|
|
دخترها کولی
جگن ها آتش
هلهله ها، دزد شبرویی برقص
شعله زد کمین
|
|
|
|
|
وقتی به تو فکر می کنم
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
بازآی که بازآید جان بر تن مسکینم
|
|
|
|
|
انتهایی ترین شاخه ، شاخه ی نگاه
فقط
سو سوی تو مانده براه ،
به صبح دیگر، سرک می کشد،
در طلوع
|
|
|
|
|
لب ها غزل و موی سیاهت شب شعر
ای هر مژه از دیده ی ماهت شب شعر
|
|
|
|
|
با عشوه و با ناز و جان دل برده از او!
سوسن که نه، ریحانه جان دل برده از او!
|
|
|
|
|
زندگی با تمام زیبایی ، گشته یک داستان تکراری
چرخشی منفعل بدورِ زمین ، زیر یک آسمان تکراری
ابر
|
|
|
|
|
صورتم دیگه عین سابق نیست...
خط خطی هاش میگه بزرگ شدم...
توی پوست برره خوابیدم...
یادم نیست چطوری
|
|
|
|
|
عشق یعنی دست از پا خطا کردن ...
|
|
|
|
|
تقدیم به اساتید محترم ..حمید رفیعی راد(کورش راد)..زهرا حکیمی بافقی(الهه ی احساس)...زهرا منصوری..
|
|
|
|
|
در فصل گل عزاي فراوان گرفتهايم
تا درس رستخيز بهاران گرفتهايم
|
|
|
|
|
عشق بار گرانیست ، به منزل نرسد ای دوست
|
|
|
|
|
دلت را صاف کن امشب ، بهار آید ، بهار امشب
بیا بیرون ز تنهایی و بشکن این حصار امشب
|
|
|
|
|
فکر کرده است چون میرود....
|
|
|
|
|
خود را
از بند ناف کودکی اش
آویخت
|
|
|
|
|
یک نگاه از تو فقط کافی بود...
|
|
|
|
|
داغ بر سینه ی شقایق ها تحفه ای بود از عهد دقیانوس
|
|
|
|
|
زیبا آفرینا : ما را به صفای آلاله ها پیوند ده
|
|
|
|
|
و من خدا را در دستان کوچکم بزرگ خواهم کرد
|
|
|
|
|
درنیمهشب بیادتوبیدارماندهام
|
|
|
|
|
نجوای_صدا_آوای_غمگین
عشق مرا هرگز به سخره نگیر
تمام داده های
رویاهای صادقانه
|
|
|
|
|
با یاد تو میروم به دیدار خدا
خواهم ز برای دل بیمار دوا
شاید که به لطف او زدامت برهم
|
|
|
|
|
رسوای همه عالم من بودم و من بوم
دنیای تباهی بود دریاچه مقصودم
|
|
|
|
|
زندگی کوتاه است؛ مثل یک برگ درخت
که جدا می شود از شاخه ی خود؛
می رسد تا به زمین،
چرخ ها خورده ست
|
|
|
|
|
مکن دوری ای دوست
که این حس لطیف از توست
جدایی ها دگربس
مکن دوری توای دوست
که هستی رانمی بینم ب
|
|
|
|
|
به تو می اندیشم
لحظه ها،ساعت ها
اندکی صبر
تماما به تو می اندیشم
|
|
|
|
|
سنگ نوشته
و دلتنگی
حرف نانوشته ایست
به جامانده
در آخرین سنگ نوشته تاریخ
|
|
|
|
|
در قابهای رنگ روغن لایتناهی
جسم ملموسی وجود ندارد .
|
|
|
|
|
اتقاقاتی که در اثر دو دلی می افتد
|
|
|
|
|
میکنم یادی ز یارانی که دیگر نیستند ...
|
|
|
|
|
سپیده هم مثل تو
چشمانش را به نور باز می کند
سپیده هم مثل تو
با نقش ورنگ
|
|
|
|
|
.
.
بر رخِ
جانانم زِ مستے ، نظرے بود
چون بادِ صبا زِ منزلم در گذرے بود
از روزِ اَلست ،
باده
|
|
|
|
|
از راه می رسد
آغاز یک پایان مفهومی
|
|
|
|
|
دیده بود نظاره گر،گوش کرست وبیخبر
|
|
|
|
|
قبله ندارد چشم من قبله ای
|
|
|
|
|
اگر حرف مرا باور نداری
ببین بر روی قلبم ردپایت
|
|
|
|
|
آخرین جرعه ی دیدار تو رویاست،نرو
|
|
|
|
|
دست وفا از ما بریدی؟ خوب کردی !
|
|
|
|
|
خواب دیدن شیطان توسط پیری روشن ضمیر
|
|
|
|
|
ایران مهدشیران و به خون آغشته گان
خانه ی مردان مرد نه خفتگان
|
|
|
|
|
از آن روزی که فهمیدم دلم پیش تو جا مانده!
**
دهانِ زخمم [از بس که تعجّب کرده] وا مانده!
|
|
|
|
|
ای تو مظروف تر از ظرف زمان...
|
|
|
|
|
نیاز به تصویربرداری از
قابهای نفیس موزه های معضلات اجتماعی نیست
|
|
|
|
|
یادت نرود که چتر را برداری/
امروز هوای چشم من بارانیست
|
|
|
|
|
امشب تمامش میکنم این خلوت بیگانه را
غرق شرابش میکنم یک دم من این پیمانه را
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۰۰ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |