< مثنوی درد >
-----
من !
سوء تعبیر یک تأخیرم
که
پیش از تن دادن
به تنهایی
نت هیچ سکوتی را
روی دست هیچ علف هرزی
ردیف نکرده ام
*
من
به هیچ لبخند بی قراری
سر ساعت بوسه ی هوس نرسیده ام
*
من
با شهوت هیچ بغض بزک شده ای
سرد کوچ نکرده ام
مثل نیلوفرچشمانت
به کسی نپیچیده ام
هق هق هیچ شقایقی را
پریشان نکرده ام
*
من
آسوده نیستم
من
آسوده نیستم
حضور ابر واره ای سمج
مدام
رنگ ها را
از چپ ترین نگاهم
دور می کند
تا رنگدانه های سیاه و سیال
در مزایده ای ساحتگی
جای خالی زیباترین رویاها یم را پر کند
*
من
بی واسطه
به درد
پیچیدم
تا شناسنامه ی شعرم ممهور
به عشق شود
چه
بی رحمانه
فضیلت احساس ام
تهدید به رذیلت شد
*
من
مهمان خیال تو نیستم
نگاه ام
از روزنه ی دیوار
رخنه نمی خواهد
پنجره ای
می خواهد
به وسعت نجابت
که آسمانش
آبی تر باشد..
*
در ذهن کودکی ام
اضطراب زمان !
وقتی
خیانت معنا گرفت
که
تو
از ارتعاش خیس دیوار
حس مردی متعرض را
با یک یهودا بوسه ی داغ
بو می کشیدی
*
و من
بازیچه !...
می دانی
دغدغه ها ی من
شال و کلاه و نان نبود
شانه ای می خواستم
برای تکیه
نه برای نوازش دادن موهایی
جو گندمی...
*
کلاف !
سرنوشتی بود/کوتاه
که میله های مژگانت
با کوک های گشاد
برای فلسفه ی سرم
کلاه می بافت
*
من
در روز های دلتنگی
به آغوشی اطمینان داشتم
که به قد لبخند دخترکی نا بالغ باز شود
و آغوش تو
تا حد لا ابالی باز می شد ...
*
هی...
با تو ام
نگاه کن
به پنجره ی خاص
دوباره
روی آرام نگاهم
مردکی ایستاده
با تعبدی مترادف به ریا
*
همان که !
روبدوشامبر متضاربی
برتن دارد
و با دسته گلی وحشی
" نگاه اش را اهلی "
به رخ می کشد
*
من
به یک درد! نه
به یک درز نیاز دارم به یک شکاف
نه برای گریز
برای دیدن و دیده نشدن
این پنجره بیش از حد
رو به عقب باز می شود
می خواهد
نستالژی شب های دور را
به روزنزدیک کند
*
می دانی
مرگ عشق
چشمهای خشک من بود
نه تعهد خیس سایه بر دیوار
*
می شنوی
این ملودی دیگر
یک مارش زنانه نیست !
والسی کودکانه است
جعبه ی موزیکالی که تابوت جنین شده
هدیه ی پدر بود
به هنگام میلاد نور
*
حالا
سالهاست
برهنگی باران
روی نجابت دیوار
به سایه ی خشک شده ی پدر
آب که می پاشد
گل حسرت می روید...
*
و من
از درد خیس می شوم
زیرا
شروع خیانت
لحظه ای بود
که سایه ای لرزان
بر دیوارخیس
بوی اودکلن "شانل" می داد
و
شمیم خوش نگاه پدر
از آن دور- دورها
با تبسمی تلخ
به من چشمک می زد
و انگار می گفت :
که هیچ مسیح ئی
در حریم کلیسای تن
معصوم نیست
--
شعراز: صبی/ صحبت
سلام استادپارکی عزیز
مثل همیشه بسیارررعالی بود
احسنت