شنبه ۳ آذر
اشعار دفتر شعرِ رنج نور شاعر صحبت پارکی ( صُبی )
|
|
همه را می دید
مگر چهره ی خویش را
آن هم در آینه
علی رغم نیایش
انحراف افکار
|
|
|
|
|
پشت
به آینه ی زمان
گذرنده کنان
....
|
|
|
|
|
از نیل
تا بحر المیت
چقدر درد می کشد تاریخ....
|
|
|
|
|
کسی
بر ای آمدن
دی
ئل اش نمی تپد....
|
|
|
|
|
ااین روز ها
فکرم کز گرفته
مثل سیمرغی
با پرها یی از پرومنته....
|
|
|
|
|
آوایی خسته
ابرهای هر جایی
حجمی از سلولهایی تنهایی
|
|
|
|
|
هجوم لاتین
آیاتی سخیف
از دیوانی پاره پوره
-
|
|
|
|
|
شالی را سر بریدند
بلوک روئید
|
|
|
|
|
در هیاهوی سکوت
فراتر از
کجای داستان....
|
|
|
|
|
بگیرید
به وقت درماندگی
زنگ از چاقوی زنجانی...
|
|
|
|
|
به خمیگی خیال
بعد از نماز شب
قصد کردم
صله از دست امپراطور مقوایی نگیرم...
|
|
|
|
|
به یُمن نگاه ت
اینجا هم
مثل غروب پاییز
روشنایی سوگواراست
|
|
|
|
|
کنار هر پنجره ای ایستادم...
|
|
|
|
|
ای سرا پا
همه در معبدجان
نبض عشق
نغمه ای از...
|
|
|
|
|
پروانه را
بگویید
مرگ شمع...
پایان سوختن نیست
|
|
|