شنبه ۲۹ ارديبهشت
|
|
ای اشک، تو را نیست مگر حجب و حیایی؟
دردست به رسوایی ام از دیده درآیی!
|
|
|
|
|
کاش آن نغمه سرای دل زارم تو شوی
|
|
|
|
|
از ساعت حصار
.. شب و روز
.. با خدایت
.. گریسته ام
|
|
|
|
|
هنوز هم، نفسی هست، پس خدا را شکر /
درون خانه، کسی هست، پس خدا را شکر /
به هر بهانهی ممکن،
|
|
|
|
|
شب من با تو شبی دیگر بود
ماه از عمق نگاهت تابید
چشم زیبای تو بیمارم کرد
قصه میگفت و دلم میخوابید
|
|
|
|
|
ای نور چشم من نگاه به نگاهم نمیکنی
|
|
|
|
|
شمع میسوزد و پروانه به دورش نگران * من که پروانه ندارم چه کنم؟
|
|
|
|
|
شما تاریخِ این مرزو دیارید
وطن با نامِتون آغاز میشه
تو خاکی که شما اسطوره هاشید
پسر از کودکی سربا
|
|
|
|
|
بعدِ این مدت هنوز خورشید میتابد چرا؟
|
|
|
|
|
از خدا نیست که پنهان پدرم ،از تو چرا
دل ما سخت پریشان نبودت شده است
رفتی و فکر نکردی چه به ما می
|
|
|
|
|
در خـیـالـم عـیـدی مـن دیـدن روی تـو بـود
می شود آیا میسر؟یا خیالی بیش نیست
|
|
|
|
|
مهربانی پیشه کن............
|
|
|
|
|
شدم مانند معتادی که هم وابسته هم خسته ست
من از تسکینیِ دردم چگونه دست بردارم؟!
|
|
|
|
|
صدای گریه بارون ، هنوزم میرسه آسون
به دله شکسته من ، آسمون هم میشه گریون
|
|
|
|
|
امشب از می، از صُراحی، وز صبا خواهم گذشت
زآنچه مستی آرد، از پیمانه ها خواهم گذشت
|
|
|
|
|
در این دوران که رنگ دزد و قاتل رنگ عاصی نیست
|
|
|
|
|
نوروز شده موسم عشق و عاشقی باد
|
|
|
|
|
چندیست که به ملاقات ازل مشتاقم
در فکر دیدن پرتو حسن آن یارم
|
|
|
|
|
ای سحر چاره گر چاره گری کن دگر
داد دلم را بخوان داد گری کن دگر
|
|
|
|
|
پرچم صلح یا که ساز نبرد ، هیچ فرقی نمی کند باهم
|
|
|
|
|
مهربان باشیمباهمعمرباشدچوننسیم
|
|
|
|
|
آغوش مرا پركرد هرشب.غم و تنهايي
ازخواب چوبرخيزم.اول تو به ياد آيي
|
|
|
|
|
سحر از تابش چشمان تو آغاز شود
غنچه مانده است که با اِذن شما باز شود
بلبل نغمه سرا سینه به راه
|
|
|
|
|
حکممنتنهابدونعشقاینجاماندناست
|
|
|
|
|
امشب از روی حادثه دیدم تورا
چه بیگانه گذشتی
در خیالم دیده ام اینجا تو هستی
امیدم گرچه رفت دیگر شک
|
|
|
|
|
نفس ، نفس
بدنبال صوت سپید صبح
حتّی بی فصل طراوت سبز
" نگـــــــــــــــــــــاه "
|
|
|
|
|
یکبار دیگر به غیر از زاویه ی انوشیروانی
به حقارتم نگاه کن
|
|
|
|
|
از ابتدای نابودی می آیم تا به انتهای هیچ خود برسم
|
|
|
|
|
غم هجران تو باید به غزل ها بنوشت...
|
|
|
|
|
یا مُقَلَّب کن تو این قلب و دل بشکسته را
یا مُحَوَّل کن تو احوال دل این خسته را
|
|
|
|
|
بوی عطر سوسن و یاس و بهاری دگر است
لحظۀ دیدن دلدار و قراری دگر است
|
|
|
|
|
توحدیث عشقی
شعرم ز تو جاریست
|
|
|
|
|
خواستم رج بزنم عشق تو را گریان شد
اشک تو پاک کنم در غم خود باران شد
|
|
|
|
|
یک قدم
مانده
به صبح
*
یک نگاه
تا به غروب
|
|
|
|
|
دل انسان می خواهد که نیست
|
|
|
|
|
سرخ است اگر گونه تب دار تو از سیلی تقدیر
|
|
|
|
|
تو سال و مه ای فصل بهار تو قشنگ است
تقویم تو زیبا و شمار تو قشنـــــگ است
تو چشمه ای و زمـــــزمه
|
|
|
|
|
پرواز هر اندازه هم که بلند باشد پس از رسیدن به اوج باید در پی جایی برای فرود بود
|
|
|
|
|
یا رب این سال دگر را چو به ما می سپری
حالتی ده شوم آزاد که دیوانه شدم
|
|
|
|
|
✅🌹درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه
|
|
|
|
|
فصل بهار كه مي آيد
دلم سپيد مي شود
دستانم حس مي گيرند
كنار نم نم باران
با نگاهي عاشقانه
نفس مي
|
|
|
|
|
با تو در دی ماه شکوفه زدم
|
|
|
|
|
از این همه...
رفتن و رفتن
بُریدن و گذشتن
همه بی آب و آبادی
و
سردرِ معبد...
ـ چشم مناره ای
|
|
|
|
|
نخورده می مکن مستی در این عالم اگر هستی
|
|
|
|
|
یک لحظه برگردی حواسم پرت می شه
آغوش می گیرم تموم لحظه هات و
انقدر حالم بد شده که خوب می شم
|
|
|
|
|
تا ابدیت خاطره ها از تو می خوانم‘
از نفس کشیدنهای دوباره به درون بی انتهای عشق وابدیتم. تا من را پ
|
|
|
|
|
این منم یک دروغ سردرگم
یک حقیقت که پایمال شده
|
|
|
|
|
به جان گل دمیده زندگی را
پس از دلمردگی سرزندگی را
|
|
|
|
|
عشق یعنی خنده ی مستانه ات...
|
|
|
|
|
برگ کتاب قانون بوعلی
اسطوره و ارسطوی جهان اسلام
|
|
|
|
|
صدایت کردم
بند بند دلم را
نشانت دادم
........
|
|
|
|
|
در سفره های ما همع چیز عالیست و بس
|
|
|
|
|
بوکان من دلش خون........بوکان من دلش تنگ
|
|
|
|
|
روز میلاد من
لااقل بر مدعی ام گو .
|
|
|
|
|
یادم هست
مادرم
.. چشم به راه گمشده ای دیگری بود
.. تا روزی که آلزایمر گرفت
|
|
|
|
|
بهار آمد و عالم شکوفه باران شد
نسیم صبح نصیب طلایه داران شد
به عشق غنچه هزاران ترانه سردادند
سک
|
|
|
|
|
عید
دیو سپیدی است
نشسته بر
درخانه ی فقیر!
پ.ن
چاره فقر، ریشه کردن مهربانی در رفتار آدمی ست. بدا
|
|
|
|
|
گريان مباش كه در انبان فقط زر است
ليكن مجال ديدن زرگر گذشت و رفت
|
|
|
|
|
به جرم دیدن رویت به من ستم شده است
چگونه اشک نریزم بهار غم شده است
|
|
|
|
|
گرچه در دفتر شعرم غزلی زیبا نیست
بی سبب نیست، غزلواژه دگر شیوا نیست
|
|
|
|
|
می کشد هر لحظه دل سوی ثریا با صفا
می رود مهر تا کند دیدار کوی آن با وفا
|
|
|
|
|
نوروز با تمام حسن و نیکویی رسیده
اما کسی سراغ دارد آیا از دلهای غم دیده
|
|
|
|
|
از یار جدا گشتن من، روز عزا است
صد سجده ی شکر بر خداوند سزا است
من ترس جدایی به دل انداخته ام
|
|
|
|
|
به رسم نیک نیاکان خجسته نوروزت
|
|
|
|
|
.
به شب نشینی ماه من اگر شدم دعوت
دلم ستاره سرود از رهی ز یک فکرت
غمین اگر نسرودم ز لب جز او را
|
|
|
|
|
منم و صبر و دل خون به رسیدن به نگاهت ...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۶۷ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |