يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ آغاز راه شاعر سعید علی زاده
|
|
پرچم صلح یا که ساز نبرد ، هیچ فرقی نمی کند باهم
|
|
|
|
|
زخمی زدی با خنده ات بر من که دردش را
طاقت نمی آرم من ای همدرد دیروزی
|
|
|
|
|
هر روزِ من با فکرِ تو چیزِ عجیبی می شود
دنیای من هر لحظه لبریزِ عجیبی می شود
|
|
|
|
|
دیوانگی را دوست دارم من ، وقتی که تو دوری و من دورم
دیوانه ام دیوانه ... می دانی ؟ دیوانگی را بی تو
|
|
|
|
|
صد قفل خورده بر دلم بعد از تو...می دانی؟
صد بغض مانده برگلو ...راه نفس بسته ست
امشب به فردایی می ا
|
|
|
|
|
زندگی تکرار بی تو مردن تدریجی است
|
|
|
|
|
به گیسوان سیاهت طناب دار مرا
چنان گره زده ای عرصه بر دلم تنگ است
|
|
|
|
|
آری به ذکر یا علی حل می شود مشکل
با تو علی یکباره منحل می شود مشکل
|
|
|
|
|
هستم چو ماهی قرمزی تنها و غمگین
در تنگ رویای تو تقدیرم نشانده ست
|
|
|
|
|
بیا و رنگ حقیقت بپاش بر باور
بیا که باور و ایمان اسیر تزویرند
|
|
|
|
|
از آسمان نگاهت سقوط کردم و آزاد
ز بندهای دل خویش به کام مرگ فتادم
|
|
|
|
|
مرا یک لحظه مهمان کن به رویایی که سر داری
بگو آیا تو از حال دل زارم خبر داری؟
تو را در خیل رویاه
|
|
|
|
|
آشفته ام از رنج هجران ، از غمی جانکاه
چون برکه ی گندیده آبی ، بی کس و همراه
تنها کسی که با من و
|
|
|
|
|
چو بر دلِ شبِ تیره ستاره سر می زد
خیالِ رویِ تو بر من دو
|
|
|
|
|
نو بهار حُسنی و من با تو غرق شادی ام
بی تو در غم ها اسیر و با تو در آزادی ام
|
|
|
|
|
چه کرده ام که چنین بی وفا شدی و دورویی؟
دلم به دست تو دادم به شوقِ آنکه نڪـــــــــویی
|
|
|