سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        مرداب تن

        شعری از

        سعید علی زاده

        از دفتر آغاز راه نوع شعر غزل مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۶:۰۲ شماره ثبت ۴۶۴۱۷
          بازدید : ۷۴۲   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سعید علی زاده

        آشفته ام از رنج هجران ، از غمی جانکاه
        چون برکه ی گندیده آبی ، بی کس و همراه

        تنها کسی که با من و همرا ه من مانده
        یک لاشه ی پوسیده ... در مرداب تن مانده

        یک لاشه از یک دل ، دل صد پاره و پر درد
        که خنجری از پشت او را سخت زخمی کرد

        از بس نفیر از آن دل پر زخم می آمد
        هر کس که می دیدش بر او با طعنه زخمی زد

        هرکس که دید این لاشه ی بی حس و مبهم را
        تنها رها کرد او و مردابی پر از غم را

        بس دست و پا زد در درون برکه تا جان داد
        شد لاشه ای در برکه ای گندیده ... جولان داد

        گه جغدها گاهی کلاغان گاه کرکس ها
        سر می کشیدند از برای دیدنش آنجا

        آری منم مرداب و قلبم لاشه ای بی جان
        از زخم ها و دردها من گشته ام نالان

        من رفتم از دست آن دمی که رفتی از دستم
        حالا چنان یک لاشه در مرداب مانده استم

        من مانده ام با خاطری غمگین و آزرده
        با این دلی کز بی وفایی گشت دلمرده

        آن سو تَرَک تو مانده ای ...اما تو می خندی
        بر من که ماندم بی کس و تنها تو می خندی

        دستت به دست دیگری می بینم انگاری
        آری ... به ریش من چه بی پروا تو می خندی

        در اوج هستی بس که شادی ...من به زیر از غم
        بر من تو از آن اوج ...آن بالا تو می خندی

        گاهی نگاهم می رود سوی تو ...می بینم
        مثل گذشته همچنان زیبا تو می خندی

        اما من بیچاره صدها بار می میرم
        وقتی که می بینم تو را و ...تا تو می خندی

        آشفته ام این بار و بس آشفته تر از قبل
        وقتی که می بینم تو را بار دگر ...از قبل

        زیباتر و بس دلربا تر گشته ای ...افسوس
        آخر که بس هم بی وفاتر گشته ای ...افسوس

        افسوس ... از عمری که در پای تو بنهادم
        حالا تو بالایی و من بر خاک افتادم

        این خیل موهایم کفن پوش از تو گردیده
        همچون منی را کِی در این دنیا کسی دیده

        گاهی به لب لبخند و گاه از درد می نالم
        بر خنده ام می گریم و با گریه خوشحالم

        این حال من را عاشقی دیوانه می فهمد
        هر کس که باشد عاقل از حالم چه می فهمد؟

        تو عاقلی عاشق نبودی بر من... اما من
        بودم تو را عاشق ولی دیگر نه.... حالا من

        دیوانه ام چون عاقلان کز عاشقی دورند
        گر بر کسی هم عشق می ورزند مجبورند

        عاشق نه ای تو ، عاشقی را بازی انگاری
        در سینه ات سنگی تو گویی جای دل داری

        با آن دل سنگت شکستی شیشه ی دل را
        با خود گمان کردی که حل کردی تو مشکل را؟

        شاید که حل شد مشکلت اما بهای آن
        شد مرگ من ...آری که گشتم لاشه ای بی جان

        دیگر برو من را رها کن با خودم تنها
        حتی خیالت را نمی خواهم من نالان

        روزی به یادت نیز من خوشحال می گشتم
        وقتی نبودی با خیالت می شدم خندان

        آشفته ام دیگر مرا آشفته کمتر کن
        کم این دل ویرانه را با یاد خود رنجان

        شهر دلم روی گسل های غمت لرزید
        رو ترک کن این شهر چون بم گشته ی ویران

        سعید علی زاده
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مجنون ملایری
        شنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۵ ۰۳:۱۹
        با سلام بسیار خوب سروده اید موفق باشی
        ساغر
        شنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۵ ۱۰:۵۵
        ممنون از لطفتون...
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6