دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
|
|
1)
سیه
سپید
کاش
لااقل
طالع م
دورگه میشد
سپید
سیه
|
|
|
|
|
یک عمر شب و روز هواخواه تو بودیم//
صدها غزل از حسن نکوی تو سرودیم
|
|
|
|
|
شب آمد و من دوباره بیکار شدم
در گله ی آبادی خود هار شدم ....
من هار شدم هار، قرنطینه کجاست؟
دیشب
|
|
|
|
|
آمدی در روزگاری که کسی یاری نبود
آن منی را که خودم باشد دل آزاری نبود
|
|
|
|
|
ویرایش شعر جدیدم در قالب ازاد
|
|
|
|
|
تولدت مبارکه،دخترِ نازو خوش ادا
|
|
|
|
|
فانوسهای غبار گرفتۀ شب ،
دیوارهای پر از درزِ قرون ،
|
|
|
|
|
تشنه از چشمه ی جوشان تو سهمی دارد
|
|
|
|
|
به چشمانت قسم آوارگی را دوست دارم
میان بازوانت هرزگی را دوست دارم
|
|
|
|
|
جمعه غم را دو برابر می کند
|
|
|
|
|
من وخودراببرید،ماوخدامی خواهم همه شب حین دعاوصل تورامی خواهم
|
|
|
|
|
در سایه ی ابر رفته باید
مهر تو به جان و دیده آید.
|
|
|
|
|
آبروی هیچ کس آسان نمی آید به دست ..
|
|
|
|
|
نه اصولگرا میشناسم و نه....
|
|
|
|
|
گویمت از علم نو در آن زمان//
تا بدانی شکل آن را در عیان
|
|
|
|
|
چه اهمیتی داره دَخلم چقدر باشه
|
|
|
|
|
من از ارتفاع ترس ندارم ولی
می ترسم بیفتم یه روز از چشات
می ترسم که بود و نبودم یه روز
بگی فرق ندا
|
|
|
|
|
آن لحظه که دل پر زده پرواز قشنگ است
از جان به لب آمده آواز قشنگ است
|
|
|
|
|
پس از مدتها سکوت بداهه ای تقدیم به دوستان ناب
|
|
|
|
|
از دور ارادتی به ساقی دارم .....
|
|
|
|
|
خود را بزن به آن راه ، دیوانه وار بگذر ..
|
|
|
|
|
گل سوري ، گل سوري زدي آتش بجان من
گل خوشبو ، گل خوشبو ,تو اي شيرين زبان من
منم خاكستر عشقت,ز هج
|
|
|
|
|
هر شب
یک ستاره در آسمان می میرد
و یک واژه در من
و یک قرار ، در دفتر خاطرات تو ...!
|
|
|
|
|
تا به تو رو همی کنم
صبر ندارم از قرار
شکر هنوزم عاشقم
چاره ندارم از دچار
|
|
|
|
|
کاش مثل پیراهنت بودم
همان که خیلی دوستش داری
و چقدر به تو می آید
|
|
|
|
|
بوی متکا می ده آغوشت
ملافه ها تا صبح بیدارند
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
کسی به سوی تو مسافر است
تابوت را...
|
|
|
|
|
بجز تو هیچ غمخواری ندارم
بیا بنشین فقط یکدم کنارم
|
|
|
|
|
دو چشمم باز و هوشم رفت،سوی آنچه میدیدم
برای گفتنِ حرفم،صلاحم را که کم دیدم
قلم برداشتم از عشق،کاغذ
|
|
|
|
|
چشمِحامیهستبرلطفِتواییزدانِپاک
جزرضایِتونخواهم٬دارم استدعاببخش
|
|
|
|
|
هـــوایـــــــــــــــی داشتم هوای قشـنـگ
چه هـــــــــوای شوخ چه هـــوای شنگ
حضور خنـــــــــــ
|
|
|
|
|
حریم عشق تو از ..............................
|
|
|
|
|
نمي خواهي خاطره
خاطر خواهي ات را
فراموش كني
|
|
|
|
|
هزار شعر برایت نوشتهام که بخوانی
نه اینکه چشم ببندی و رد شوی و نخوانی
|
|
|
|
|
زل میزنی توی چشمام
میگی نگاهم نکن *
حالا که رفتم از دست
توسر براهم نکن
|
|
|
|
|
من زنده و در گورم
حیران به کف زورم
|
|
|
|
|
گاهی از شعر هایم بیرون بیا
من خیابانهای زیادی را
با خیالت طی کرده ام
|
|
|
|
|
کاش غرق بی خیالی می شدم
وقتی از عشق تو خالی می شدم
|
|
|
|
|
بر سر چشمان تو جنگی ست بین دین و دل
چشمهایت دیدم و دل کافر و شیدا شده
|
|
|
|
|
من دوشیزه ی آبی شهر مقدس
در غرش عقاب های آهنینِ عبث
در خون خود آرمیدم
گل های کاغذی شهر انگور را ر
|
|
|
|
|
در بدرقه ات
ماه نهان
ازبیابان مغان
تا سرکوچه ی جان
غمزه کنان
رقص کنان
می آمد
مه من
ماه هو
|
|
|
|
|
بیا تا من شوم قربان چشمت
به پیش سبزه میدان چشمت
کنار خانه می آیم که شاید
بنوشم آب از لیوان چشمت
|
|
|
|
|
آنسوی حادثه میعـــــــاد گهء ما ست ،بیا تا برویم
دور نیست حادثه آنسوی همینجا ست ،بیا تا برویم
|
|
|
|
|
بانام توآغاز نمودم غزل امشب....
قدقامت ونیب ونمازم که قضا شد
برسوره ی الحمد فزودم غزل امشب
...خوا
|
|
|
|
|
بعد مرگم در غزلهایم مراپیدا کنید
|
|
|
|
|
کاش به دویدن هم مجال استراحتی می دادیم
|
|
|
|
|
مملکت پاشیده شد از هم ...
|
|
|
|
|
الهي چشمه خورشيد سرخ است
لب ناهيد ما ناديد سرخ است
|
|
|
|
|
ضد ارزش بس که ارزش می شود در روزگار..
|
|
|
|
|
چنان چنگی زدی بر دل که سازش تا ابد ناکوک...
|
|
|
|
|
من واین بغض های در گلویم
و تنهایی وعکست روبرویم
|
|
|
|
|
انتظار تا کی ای منجی عالم
|
|
|
|
|
تو نباشی شاعری می شوم لال وعقیم
|
|
|
|
|
كودتا ريشه ندارد ولى
در تن تاريكى
با هزاران اميد
همه بى ريشه و اصليم هنوز
|
|
|
|
|
چشمت ستاره ای می خواست در دلم
اکنون میان او با ماه حایلم.
سمیراعزیزی
|
|
|
|
|
سروش سرد سودای ساقی نبوده ام،هرگز
قرمز شده سیمای سرخ سیمین، یار ما ...
|
|
|
|
|
مَکمَنی سازم دل خود را برای روی یار
|
|
|
|
|
بایدبرای حمام کیسه بخرم
چرک های این شهر
پاک نمیشود......
|
|
|
|
|
شاهنامه آخرش خوش نبود
آخرش تمام شد!
|
|
|
|
|
تو سنجاق خیالی و من از تصویر روزی که،کنار دیگری باشم کذایی تر نمیبینم
|
|
|
|
|
در فراسوی زمان ،من کیستم
من تنها من خسته
که به یک چشمک دختر همسایمان وابستم
من اصن به خودی خود هس
|
|
|
|
|
یاد تو هرگز نرود از سر سودائی من
تو جان جان جانمی جانان شیدائی من
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۹۸ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |