علم آینده ( اول)
گویمت از علم نو در آن زمان
تا بدانی شکل آن را در عیان
بشنو از من این حدیث آشنا
سّر آن بگشا و ما را کن دعا
این سواد و علم امروزت چنین
پس نگه کن علم آن روزت ببین
علم امروزت به ذهن اندوخته
علم فردایت به ماشین دوخته
ذهن آدم را دو وجه است بی گمان
آگه است یک وجه و ناگه دیگر آن
وجه آگه پر ز فرمول بشر
ناخود آگه جمله حسی پر خطر
هر دو با قانون عالم یک مسیر
این یکی لنگان به ره، دیگر بصیر
علم ها در ذهنِ خود آگاه گشت
شیره ی آن ، سوی ناآگاه گشت
ناخودآگاه تو انبارست تنگ
چون گشودی در،برآید صد خدنگ
هریک از آن حل کند مشکل عیان
صد دو چندان بیش در اندک زمان
ناخودآگه نی در آید در ظهور
تا تو میگیری ز آگه صد شعور
آن زمان با وقت اندک کی توان
حل مشکل کرد در اندک زمان
وقت تنگ و ساز علم بی شمار
پلک خود بندی نشاید حل کار
آنقدر سرعت بگیرد علم روز
حجم آن چندین بگردد هر دو روز
کس نمی پرسد سئوال از دیگری
جمله ماشین است و علم برتری
آدمی انبار دانش نیست نیست
آدمی با حس بگوید چیست چیست
حس او از علم او قادر ترست
ناخودآگاهش ز خود ماهر تر است