جمعه ۲۱ ارديبهشت
|
|
اگر جانِ جانیم از بهر عشاق
|
|
|
|
|
شب قدر
نشانه ای برای راه، گویند
نگاهی برای خاص ماندن
جامی برای مست بودن
نقشی برای روح داشتن
با
|
|
|
|
|
ای دلیل لحظههای روشنی...
|
|
|
|
|
چه بگویم ،
ز غمواره ی مولا ؟
چه به روزگارِ مولا آوردند ،
که غم شد ،
غمِ همواره ی مولا
|
|
|
|
|
خسته ام
از همه نامهربانی ، بد زبانی خسته ام
خستهام از راه و رسم ِ زندگانی خستهام
عاجز و ن
|
|
|
|
|
دستانم را بگیر
دنیای غمانگیزی است
اینجا هوا سرد و آلوده شده
چشمها پر از اشک
مشتها گره خورده ش
|
|
|
|
|
نرمنرمک گام برگیر از لحد
|
|
|
|
|
خبر از لحظه دیدار نداشتم/عشق در سینه بجز یار نداشتم/ ...
|
|
|
|
|
نقش زنان در جبهه مقاومت و هشت سال دفاع مقدس
|
|
|
|
|
شب بر رخِ مهتاب حسادت کردیم
تا عقده گشودیم و خباثت کردیم
|
|
|
|
|
من فرزندِروشنایی هستم....
|
|
|
|
|
او کیست که از نفس خودش خسته شود/
امّا نتواند از گنه ، رسته شود
زینب حسنی
|
|
|
|
|
میشینم زیر سایه ی درخت
نزد یک رود بلند
|
|
|
|
|
ای آنکه خدای خطّ و مط اینجائی؟!
ای صاحب دین بی غلط اینجائی؟!
با اینهمه پتّ و مت چرا با ما پس؟!
از
|
|
|
|
|
این دل نتوان کرد آسان ،علاجش
|
|
|
|
|
شش غزل از مهدی ملکی الف همراه با عنوان
|
|
|
|
|
آتش زنـــــی همیشـــــــه، ای نــــو نهـــــال ما را
تاکی کنــــی جـــگر خون، با فنــــد و چــال م
|
|
|
|
|
لبنمیریزد این حنجره
پرم از
نالههای سکوت
|
|
|
|
|
به نسیمی که مرا برد به یادت گفتم...
|
|
|
|
|
آنگاه که شعر بدون دلیل میشود
|
|
|
|
|
از بین آب و آتش و خاک و هوای خوب
آتش همیشه قسمت پروانه میشود
|
|
|
|
|
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین
|
|
|
|
|
چون تو دانی در جهان تقدیر چیست؟
کی تو خوانی آنچه را تحریر نیست؟
|
|
|
|
|
صدای زوزۀ وحشی ، شد از وحشت زبان خاموش
|
|
|
|
|
تو چون کودک زیر آوار مانده؛ به دامان من گریختی
|
|
|
|
|
از زمانی که طلوع غم هجرانت شد
|
|
|
|
|
شبِ قدرست قدری با خدا باش
دمی فارغ ز هـر رنگ و ریا باش
به یاد آور که دور بودی ز یزدان
ز راهِ تـوب
|
|
|
|
|
سحر بود و وقتِ زیبای اذان
یه مُشت آبِ پاک ، ازجنسِ وضو،
به صورتِ روح زدم ،
تا که خوابش بپَرَد
|
|
|
|
|
چه شد حرفت دوکس نافذ نمی داند
دو آن کس را که کس حائز نمی داند
|
|
|
|
|
چه قدر به هم می آیند
دستانِ من و تو
به گمانم
این همان بخت بلندِ یست که
همه می گویند...!
|
|
|
|
|
در انتظارت زندگانی را به سر بردم
من بی تو می میرم و این خیلی غم انگیز است...
|
|
|
|
|
شعر باید جلوه ی فریاد باشد...
|
|
|
|
|
مده بر عالم و آدم مجال و ماست مالی کن
|
|
|
|
|
هزار آتشم از انقلاب و نهضت ها
|
|
|
|
|
از این ترمه خاک که بر سر غریبه
من اون مُردهام که جنازش مریضه
نه خوابم که با آب تماشا رُبایی
|
|
|
|
|
و درختی تنها وسط صحرا بود
باد میزد سر به او گاهی از اوقات را
|
|
|
|
|
تو تمام آن در آن عطار نشینی
تو عطار در من به وصال صفت عطار نشینی
|
|
|
|
|
به من گفتی تحمل می کنی این زخم کاری را ؟!
|
|
|
|
|
قَدرِ شبای قَدرُ
باید گُلم بدانیم
|
|
|
|
|
روزها از پی هم می گذرد
ووفا طولانی ست.....
|
|
|
|
|
هنگامه ی وصل گل و پروانه رسید سبزه به چمن ، گل به سمن ،لاله به صحرا، یار
|
|
|
|
|
نام ترانه: رفتی و قصه را تمام کردی
|
|
|
|
|
بر حالِ دلم ، کن نظری نادره تارا!
بیهوده مکن، رنجِ مرا بیش، خدا را
من از تهِ دل، همنفسِ سازِ تو ه
|
|
|
|
|
دل داده ام اما جگر میخواهد این راه
|
|
|
|
|
در ما نگرد نبیند از خود جز پس
|
|
|
|
|
عشقم مرو279
ای عشق بی پایان من ، ای یار من جانان من
ای گرمی و نور حیات ، در سینه ی نالان من
از خا
|
|
|
|
|
نجور اولدی قراریدی گلسن
آیدا ایلدع منه بیر باش چکسن
|
|
|
|
|
روزگاری که مرا ابستن شد ،
پر بود از دانستن و
پرم کرد از نداسته ها.....
|
|
|
|
|
سَحَرست وهنوز، بازه مِیخونه
فکرمیکنم تا مطلعِ فجر، باز می مونه
|
|
|
|
|
امشب بـه پیشِ دیـده هــا زاری نمایم
اشــکِ نــدامـت بـــر خطـــا جــاری نمایم
امشب شبِ شب زنده
|
|
|
|
|
ای دل مرا یکبار دیگر سربلند کن
دردت فراوان است ولی بگذار بگذریم ...
حسین_وصال_پور
|
|
|
|
|
فروغ مهتاب در میان دریای بیکران...
|
|
|
|
|
تا شد سخن از عاشق و معشوق بیان/در سینه ی من داد دل از دست عنان
|
|
|
|
|
با تو گفتم از درشتیهای روز
از سراشیبی دشت بی فروغ
با تو گفتم از زخمه رنج بشر
از همه بیچارگان لال
|
|
|
|
|
📌 ترانه
م.مدهوش♥️
🎤 دکلمه: بانو هستی احمدی🌸
|
|
|
|
|
در غروب یک روزِ قشنگ
آسمانِ صاف و آبی رنگ
لبِ خورشید هم، چو آهی گرم
زمزمه خواند بر گوشِ سنگ
|
|
|
|
|
به یُمن بودن تو
حال دل خوب است
قدر دان وجودت هستم
وجرعه ی چایی می نوشم
با طعم عطر تو..
|
|
|
|
|
تو رفتی اما یادت پیشم موند ( ترانه عاشقانه ) ...
|
|
|
|
|
پایان قصه این دلِ دیوانه، جمله ای؛
با عشق ساخت، با ضربانی که مرده است
|
|
|
|
|
باران می بارید
انگار
آسمان می نالید
|
|
|
|
|
عید آمد و از لطف الهی رمضان شد
|
|
|
|
|
"سالی که نکوست، از دلارش پیداست"
مهرانه نعیمی
تحفه طنز✍🏻
|
|
|
|
|
شبِ پُرفِیض و اُنسِ با قرآن -شبِ قَدر و فضای روح افزا
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۸۱ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |