سلام و عرض ادب سروربانو حکیمی عزیز
سپاس فراوان از لطفتان؛ همیشه شرمنده میفرمایید.
و سپاس از اینکه این بیت از شعر زادروزتان را در اینجا سخاوتمندانه آوردهاید. این «دختر عاطفه»، چون «امرداد»، سالیان دراز تندرست و سرفراز در آسمان ادب و شعر خورشیدوار بدرخشد و بر ما هم بتابد.
*
بله، یکی از واژهها همین امرداد است که الفِ نفی و سلب در آن بجا مانده است و ما متأسفانه بیشتر ـ بهغلط ـ مرداد میگوییم.
در زیر بخشی از یادداشتی دربارۀ امورداد = امرداد، از فیشهای مربوط به یک فرهنگ تطبیقی (منتشر نشده) را میآورم:
امورداد [amurdâd] = مورداد [murdâd] =← موردال [murdâl]، موردالهما [murdâlə-mâ] همان امرداد، ماه پنجم خورشیدی است.
«روز هفتم [از هرماه] موسوم است به امرداد. در اوستا امرتات Amerotât، پهلوی Amurdât که مرکب است از دو جزء: از جزء دوم آن در ضمن خرداد بحث شده اما جزء نخستین این واژه خود از دو جزء تشکیل یافته: اول «أ» که از اداة نفی و بهمعنی «نه» است، دوم «مرته» mereta = marata یعنی مردنی و درگذشتنی و نیستشدنی و مردم، از مصدر مرmar که در اوستا و پارسی باستان بهمعنی مردن است ، پس امرداد یعنی بیمرگی و آسیبندیدنی یا جاودانی و بنابراین مرداد با حذف «أ» درست معنی مخالف «امرداد» را می¬دهد و استعمال آن درست نیست... در گالشی مردارماه [موردالهما murdâl-ǝ-mâ (بهروز)] نام ماه نهم است. در لهجۀ طبری ملارما Mellâre mâ و ملالما Mellâl mâ و مردارماه Mardâr mâh نام ماه دهم سال طبری است. در طبری قدیم مردال...» (مجموعه مقالات ـ دکتر محمّد معین ج 2: 217-219).
ماروت، در داستان معروف هاروت و ماروت در زبانهای سامی هم صورتی از همین امورداد = امرتات => امرداد است چنانکه هاروت صورتی از خرداد (هئوروتات)؛ که در قرآن (سوره بقره آیه 102) هم آمده است و به همین دلیل هاروت و ماروت در ادبیات تازی و فارسی (پس از اسلام) کاربرد داشته است. (از یادداشتها برای برخی واژههای دیلمی...)
سپاس دیگر که این یادداشت شما سبب شد که از امرداد هم گفته شود.
با احترام و ارادت
بانام ویاد خدا و
درود برشما جناب خوشرو استاد عزیز
دوبیت شعرزیبا خواندم ازقلم خوبتان دلنشین وصمیمی بود
مایه هایی از عرفان وحکمت در آن مشهود است ولی چون اجازه نقد دادید نکاتی به ذهنم رسید که اشاره می کنم ....
شعر قافیه وردیف اش درست است وزنش هم مفتعلن مفتعلن فاعلن ( سریع مطوی مکشوف ) هست وبااختیارات شاعری درست است و اگر ادامه می دادید چهارپاره میشد .
ولی من انتقادی که برشعر شما دارم این است که الان من به عنوان مخاطب شعرتان وباتوجه به اینکه قالب راهم آزاد زده اید نمی دانم این دوبیت مجزا ازهم هستند یا به هم ربط دارند اگر مجزاهستند که ازهرکدام معنای خاص خودش دریافت می شود اما اگر که به هم مرتبتند خوب نتوانسته اید ازتباط بین بیتها وبهتربگویم بندها بوجود بیاورید ...
در بیت اول گفتگو کرده اید با شخصی بانام امیر که مخاطب رادرگیرمی کند وازخودش می پرسد این امیر کیست وانتظاردارد درمصراع یالااقل بیت بعدی اش نشانه های دیگری دریافت کند که بفهمد این امیر کیست؟!
اما مشخص نشد
ودربیت بعدی هم می گویید گفت سزاوارتری بینوا
مخاطب می پرسد چه کسی گفته ،سزاوارچی ؟
اما جوابش را دربیت بعدی دریافت نکرده ومن به عنوان یک مخاطب گیج شدم والان نمی دانم که این دوبیت به هم ربطی دارند یا ازهم جدایند حتی اگر ازهم جدا هم باشند کامل نیستند ومخاطب هنوز منتظر است که جواب سوالاتش رابگیرد...کدام امیر ،کی گفت ؟،سزاور چه چیز؟
منتطر توضیحات شما می مانم تا ابهامم من واحیانا مخاطبان دیگرتان برطرف شود چون شاید برداشت من درست نبوده....
ببخشید البته کمی فضولی کردم بزرگوار
جسارتم را خواهید بخشید
درضمن یادم رفت که بگم موسیقی وتصویر هم زیبا وآرامش بخش بود حس خوبی داشت ممنونیم ازانتخاب زیبایتان