شنبه ۱ دی
اشعار دفتر شعرِ عاقلی در میخانه شاعر علیرضا حسن شاهی
|
|
آه... این آتش چه می خواهد ز ما ای روزگار؟!
|
|
|
|
|
آه...، آرامِ دلم افتاده در جوشی نهان
|
|
|
|
|
تو را کجا بکشانم؟ به خانه ای که ندارم؟
|
|
|
|
|
به من گفتی تحمل می کنی این زخم کاری را ؟!
|
|
|
|
|
بچه می خواهم ولیکن همسر و همخانه را نه...
|
|
|
|
|
از میِ آن ترک تبریزی که می نوشم چو عشق
|
|
|
|
|
کجاست خانه که عمریست بی تو در به درم؟!
|
|
|
|
|
نگاهی کردی و خواب مرا بردی به همراهت
|
|
|
|
|
شبیه برگ درختی در اوج پاییزم
|
|
|
|
|
آباد می شود شب ویران شعر من...
|
|
|
|
|
پر گشودن در اسارت... معنیش پرواز نیست
|
|
|
|
|
با تو عهدی داشتم، ای بی وفا
|
|
|
|
|
گرچه ما را برده ای از یاد خود اما سلام
|
|
|
|
|
منم مثل هر آیینه به دنبال نگاه امشب...
|
|
|
|
|
تمام شهر شد امشب اتاق ما دو نفر
|
|
|
|
|
گفتند حاصل من و تو ما نمی شود
|
|
|
|
|
از یاد گرچه برده مرا شانه های تو
|
|
|
|
|
لبِ من باز گرفتار به لب ها شده است
|
|
|
|
|
یاد داری آن شب از باران صمیمی تر شدیم؟
|
|
|
|
|
شأن چشمانِ تو از ماه کمی بیشترست
از همین روست که شب ها
|
|
|
|
|
خواستم پنهان شوم، ویرانه ای پیدا نشد
آخرش چرخِ فلک وفقِ مرادِ ما نشد
|
|
|
|
|
اشک هایم سنگ شد، آیینه ها را هم شکست
|
|
|
|
|
من که صیدم، پس چرا از من گریزان می شوی؟!
میزبان می خوانمت، در خانه مهمان می شوی
|
|
|
|
|
برای عاشقانه ها، ترانه می شود دلم
|
|
|
|
|
شب را در آغوشت بخوان، یلدای من بی تابِ توست
شاید به سر
|
|
|
|
|
تا چشمِ تو را دیدم، یکباره قیامت شد
باران شد و افسانه، جانانه روایت شد
|
|
|
|
|
آشفته بازی میکنی در کنجِ گیسوی دلم
هردم گریزان می روی زان سو به این سوی دلم
|
|
|
|
|
شوم آن یوسفِ مصری که به بازاری نیست
جلوه گاهی که در ان
|
|
|
|
|
دیگر به سوی مسجد و میخانه می روم
عقلم به جای مانده و دیوانه می روم
|
|
|
|
|
من در آغوش صدف گرچه گُهَر ها دیدم
خال پیشانی تو، میل خریدار آمد
|
|
|
|
|
خانه ام سوخت، ز کاشانه جدا آمده ام
کعبه ای نیست، به دنبال خدا آمده ام
|
|
|
|
|
من در اذان شاپرک، بوی تو را بشنیده ام
الله اکبر خوانده شد، سجاده نالیدن گرفت
|
|
|
|
|
یار این بُستان شویم و خانه را گلگون کنیم
|
|
|
|
|
من و یار ار چه ز اسرار جهان می خندیم
پیش غمخانه ی دل، ناله کنان می خندیم
|
|
|
|
|
خوش در آن مجلس بی مطرب و ساقی باشیم
|
|
|
|
|
نقشی از ماهِ رُخت جلوه در افلاک بکرد
جامِ نالانِ تو در میکده پژواک بکرد
|
|
|
|
|
در آتشِ این بُستان، پروانه به دام افتاد
آتشگهِ این خانه، زین شعله دوام افتاد
|
|
|