سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        ماه و چشم ( دو غزل )

        شعری از

        علیرضا حسن شاهی

        از دفتر عاقلی در میخانه نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۲۷ شماره ثبت ۳۶۸۱۹
          بازدید : ۹۱۷   |    نظرات : ۱۰۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علیرضا حسن شاهی

        شأن چشمانِ تو از ماه کمی بیشترست
        از همین روست که شب ها دلِ من دربدرست
         
        شرط کردی که فدایت نکنم جان و دلم
        چه کنم با دلِ خود؟ این همه جا دردسرست
         
        با تمامِ گِله ها، باز به من می خندی
        چاره ای نیست، لبت از گِله ها بی خبرست
         
        خاک را با نَفَسم تازه نگه داشته ام
        گِل شد از اشک، بیا...، منتظرِ کوزه گرست
         
        آب در هاون و اصرار به کوبیدنِ اوست
        سودش آنست که کوبیدنِ آن بی ضررست
         
        سهمِ من جز غمِ دلتنگیِ تو چیست، بگو؟؟
        یادم آمد...، به جز این غم، تب و خونِ جگرست



        جانِ من، زودتر از آنکه شود پنجره ها باز، بیا
        یارِ من باش و غریبی نکن و مثلِ گُلی ناز، بیا
         
        مدتی هست که در کوچه ی تنهایی دل گم شده ام
        منتی بر سرِ این کوچه گذار و قدمی باز، بیا
         
        سوت و کورست شبم، واژه بگو، همهمه کن، داد بزن
        یا که شوریده تر از چلچله ها با تبِ آواز بیا
         
        کاش در قامتِ یک ابر، به گیسوی سحر شانه زنی
        تا مسیحانه بگویم به سحر: « می کنم اعجاز، بیا »
         
        مرگ را خط زدم از فصلِ غمِ دفترِ پاییزیِ خود
        جای آن کاشته ام، بوته ای از ریشه ی پرواز، بیا
         
        تو اگر ماه رَوی تا که زمین را بِسِپاری به خودش
        تا خودِ ماه، بخوانم غزل از واژه ی آغاز، بیا
         
        پ.ن:
        در چراگاهِ مرگ
        فرصتِ ماندن را...
        درو می کنم
        آری
        اهالیِ شهر
        باغ بارانند
        اما...
        کوچه ی من
        در فقرِ غنچه ها
        حبس است
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        بهارک (دختر پاییز)
        چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ۲۰:۴۴
        ........................ خندانک
        .............. خندانک
        ..... خندانک

        درودتان

        اما...
        کوچه ی من
        در فقرِ غنچه ها
        حبس است

        پر از احساس

        ناب شاعرانه

        پسندیدم

        .......................... خندانک
        ............ خندانک
        ..... :32
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2