سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
«تقدیر جوان» سرودهای مثنوی است در دوازده بیت. شعری در نوع خود کوتاه و بیان حکایتی حکمتآمیز است.
از روزی که این شاعر وارد سایت شده است، از دست ما خواب و خوراک نداشته است تا امروز! گاهی خودش میپرسد و پاسخ میشنود؛ یاد میگیرد و بکار میبندد. گاهی هم ما چند تن همزمان یقۀ اشعارش را، از چند گوشه میگیریم و...
خلاصه، خودش و شعرش بد جایی آغوز خود را فروکاشتهاند! (گیلکی: بدجایی فکاشتی تی آغوزه). از ابرکوه گزارش رسیده است که جناب اکرمی دیگر خودش هم پیراهن یقهدار نمیپوشد که مبادا آنجا هم یخهاش را بگیریم! این بابت مزاح بود.
تا حالا تأکید و تمرکز بر این بود که شاعر بر وزن تسلّط بیشتر داشته باشد که در این مدت کوتاه پیشرفتی محسوس و تقریباً مقبول داشته است؛ یک نمونه همین شعر. و امید است باز بیشتر بکوشد. امّا در این شعر اشکالات دیگر به چشم میآید که برخی از آنها را برمیشمریم تا شاعر بداند که اگر هم پیراهن یقهدار به شعرش نپوشاند، ما بالاخره دستمان را، به طرزی، به جایی از شعرش گیر میدهیم:
بیت اوّل:
شد جوانی را ز کویی رهگذر
بر سوار مرکبی سیمین گهر
ـ اگر منظور از مصراع اوّل چنین است: جوانی از کویی عبور میکرد یا کرد، بیان رسا نیست. لازم است اصلاح شود.
ـ نه من میدانم و نه کسی دیگر که منظور از «مرکب سیمینگهر» یا اساساً منظور از «سیمینگهر» چیست. «گهر» در اینجا جز گوهر نیست و نمیتواند با /کهر/ اشتباه شده باشد (رنگی از اسب) زیرا در آن صورت بازهم «سیمینکهر» معنی ندارد. پس این هم اشکالی است که باید برطرف شود.
ـ «بر سوارِ مرکبی» هممعنی با /سوار بر مرکبی/ نیست.
*
بیت دوم:
چون میان کوی و برزن میگذشت
دیده بر پیرِ زبونی خیره گشت
ـ «زبون» بار منفی دارد: حقیر، ذلیل، توسریخور، خوار... بجایش مثلاً فرتوت سزاوارتر است:
دیده بر فرتوتپیری خیره گشت؛
یا:
دیدهاش بر پیرزالی خیره گشت.
صورت اخیر رساتر است زیرا مشخّص شده که «دیده» به کی تعلّق دارد.
*
بیت سوم:
از درون سینه آهی سرد داد
گفت یارب کو عدالت؟ این چه داد؟
ـ «آه» را میکشند یا برمیکشند، میکنند، میگویند، برمیآورند... و یا مثلاً از درون سینه بیرون میدهند؛ «دادن» به تنهایی فعلی مناسب آن نیست.
*
بیت چهارم:
صد بلاها برده او در زندگی
داغها او برده در این بندگی
ـ اگر نگوییم که آن «ها» در «صد بلاها» ایراد دارد، «داغ بردن» بیمعناست. یعنی بجای «بردن»، مثلاً دیدن مناسبتر است: داغها او دیده در این بندگی.
*
بیت پنجم:
عمر او امروز و فردا خاتم است
راحتش کن یاربا کین ماتم است
ـ در «یا ربا» دو بار حرف ندا بکار رفته است یعنی هم الف چسبیده به «رب» دلالت بر نداست و هم «یا»یِ پیش از «رب». اشکالی نیست که چنین تأکید شود در خطاب، ولی لازم نیست.
*
بیت ششم:
اسب ترسید و زمین زد مردمش
فرق صاحب را لگد زد با سمش
ـ «مردمش» را به معنی سوارش یا صاحبش بکار بردهاید؟ اگر چنین است اشتباه است.
*
بیت دهم:
زان چه پنداری که چون هستی شباب
نیستی و مرگ ناید با شتاب
ـ «زان» = از آن، در اینجا متناسب با منظور و بیان نیست؛ /هان/ مناسبتر است که کلمهایست هشداردهنده و آگاهنده و تنبیهکننده.
ـ «شباب» در اینجا به معنی جوان بکار رفته، که کاربردی غلط است. شباب یا به معنی جوانی است یا جمع شاب... در اینجا به معنی اخیر هم نمیتواند بکار رود چون فعل مفرد است...
یک نکتۀ دیگر این است که زبان شعر هرچه امروزیتر شود، بهتر است. مثلاً شدن بهمعنی رفتن در زبان فارسی کاربردی قدیمی است و پرهیز از چنین بکارگیری بهتر است. هرچند که در زبانهای شمالی هنوز صورتهایی از این مصدر (شئون = شوئن... [šǝ(a)ôn] = شین [šǝ(i)yan] و جز آن) به همین معنی استفاده میشود و معادل دیگری هم ندارد.
مطمئن باشید که هرچه شعرتان سالمتر و زیباتر باشد، هم لذّت و خوشحالی ما بیشتر میشود و هم زحمت ما کمتر. پس نه فقط بخاطر خودتان، بلکه برای ما هم که شده، مطالعه و دقّت خودتان را بیشتر کنید لطفاً.
با مهر