پنجشنبه ۱ آذر
آنگاه شعری از ساسان مردوخی
از دفتر بهار زرد نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۱ فروردين ۱۴۰۲ ۰۰:۴۸ شماره ثبت ۱۱۹۱۲۴
بازدید : ۸۰۴ | نظرات : ۵۱
|
آخرین اشعار ناب ساسان مردوخی
|
قلبی از تپیدن باز میایستد
شب که فرا می رسد
آنگاه..!!
شعری زخمی میشود و
کودکی آواره
آنگاه..!!
که باران میبارد
مردی بدون چتر خیس میشود
شاخه گلی مصنوعی
جان میگیرد
زنی..موهایش خیس میشوند و
و برگی افتاده لبخند میزند
آنگاه...؟!
که شاعر، شعر مینویسد
پرندهای شروع به آواز میکند
قفسی شکسته میشود
طبیب درمان میابد و
بهاریی دیگر آغاز می شود
و آنگاه که...
چَشمانی با موهای خیس ،عاشق میشوند
تمام شعر بدون دلیل خواهد شد
برگ می خندد
شاخه گل جان میگیرد
پرنده آواز میخواند
قفس شکسته میشود
و...
شاعر...شعر مینویسد..!!!
من دیوانهام!!
🖋️ساسان مردوخی
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام جناب محمدی استفاده کردیم سپاس از وقت و نکاتی که بهم آموزش دادید | |
|
استاد دلسوزم جناب محمدی ممنونیممم به خاطرتمام زحماتی که می کشید مثل همیشه بسیارعالی بود آموختم درکلاس درستان مثل همیشه روزمعلم برشما استاد عزیزهم مبارک باشه | |
|
درودها استاد عزیز جناب محمدی گرامی ممونم از کلاس درسی دیگر که بهره مند آن شدیم عمر با عزتتان افزونتر تقدیم با مهر خدمت جناب دکتر محمدی عزیز | |
|
درودبرشما هادی جان عزیزم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم بسیار مفید واموزنده بود احسنت برشما 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
سلام استاد محمدی دکتر گرانقدر روزت مبارک سپاس ازنقدتان آموختیم | |
|
درود بر دوستان عزیز خانمها و آقایان بانو تیر بانو عجم جناب فخوری جناب کاظمی جناب آزاد بخت و شاهزاده خانوم سپاس از شما و حضورتان ممنونم بابت تعاریف و الطافتان | |
|
سلام ادب و احترام خدمت جناب محمدی عزیز خیلی ممنون از نقد و از لطف و زحمت فراوان تون 🌹🌹 اگر بخواهم شعرم رو در چند خط بررسی کنم از دید خودم...
🖋️...قلبی از تپیدن باز می ایستد" شب که فرا میرسد آنگاه...!!! کار قلب جز تپیدن نیست... اما گاهی وقتا برای وارد شدن به عمق داستان یا شعر باید دقیقن همان چیزی که رخ می دهد رو نوشت، محیط را تصور کرد و نوشت..!! 🖋️...شب که فرا میرسد آنگاه" تکههای شعر رو از فکر مرموزم بیرون کشیدم و میتوان از هر دو طرف شعر رو خواند آنگاه که باران می بارد قلبی از تپیدن باز می ایستد..."" آنگاه را، هم قطعه بالایی...و هم به قطعه پایینی خواننده میتواند بخواند .. 🖋️مردی بدون چتر خیس میشود و کودکی آواره باران باریدن رو به واقعهای دلهراس و فاجعهای سخت تبدیل کرده ام اگر چه خیلی از اشعار باریدن باران رو آرامشبخش می دانند اما بنده واقعهای درد آور و یاد آور خاطرات خواندم... چون باعث میشود مردی خیس شود و کودکی آواره زیر باران در رابطه با کودکان کار....!!! 🖋️شاخه گلی مصنوعی جان میگیرد
اگر چه همه ما می دانیم جان گرفتن یک شیء بیجان غیر ممکن است اما بارش باران شبانه و رعد برق آن آنقدر سهیم است که باعث ..ممکن شدن این ناممکن شدهاست نوعی اغراق گوشه چشمی اشاره به قیامت..!!!
سر آخر که پای عشق به میان می آید 🖋️چشمانی با موهای خیس عاشق شوند عشق رو معجزه عجیب خواندم که بدون واقعهای ... برگ لبخند میزند و شاخه گل جان میگیرد و.. ......و در واقع عشق را چیزی خواندم که غیرممکن ها رو به آسانی ممکن میکند.
🖋️ساسان مردوخی
بار دیگر خیلی ممنون از نقد بسیار زیباتون جناب محمدی 🌹🌹 امیدوارم نه من تمام دوستان استفاده کنند و یاد گیرند بنده فقط خواستم چند خطی در مورد شعرم بنویسم و قصد مقابله با نقدتونو نداشتم..🌹🌹 بازهم ممنون🙏❤️ | |
|
بانوی واژه ها🌹🌹 خوشحال شدم شما رو در صفحه بنده دیدم سپاس🙏🌹 | |
|
سلام و ادب خانم حسین زاده🌹💐 وجودتون در صفحه بنده افتخار است
رمضان شما هم مبارک ب خیر و خوشی🌹🙏 | |
|
🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
|
درود بانو زند🌹🌹 ممنونم بابت لطفتون...🙏 | |
|
نظر لطف شماست...جناب اکرمی🙏🌹🌹 | |
|
🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
|
ممنون جناب علامیان🌹🌹 بابت نظر انرژی بخش تون امید وارم بتونم در باقی مسیر بیشتر مورد پسند تون باشم 🌹🙏 | |
|
🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
|
🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
|
🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
|
ممنون جناب انصاری🌹 خوشحالم که مورد پسندتون بود سپاس بیکران🌹🌹🙏 | |
|
ممنون سپاسگزارم از لطفتون جناب بابایی🌹🌹🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شاعر خوش ذوق و باادب سایت جناب ساسان مردوخی چندی پیش درخواست نقد شعرشان را از حقیر کرده بودند اما به دلیل تراکم کاری و مشغله های دیگر نتوانسته بودم امر ایشان را اجابت کنم حال بر اساس وظیفه و با افتخار چند سطری در خصوص شعر ایشان بانام (آنگاه) خواهم نوشت.
قبل از شروع نقد روز معلم را بر تمامی اساتید محترم سایت تبریک و تهنیت عرض می کنم و امیدوارم سالیان سال برمدار آموزش سالم و سلامت بچرخند و ما نیز از وجود پربرکت شان استفاده کنیم.
اولین معلم هستی خداوند متعال هستند که بر اساس آیه ی شریفه ی سی و یک سوره ی مبارکه ی بقره
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
و خدا همه اسماء را به آدم یاد داد، آن گاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کنید اگر شما در دعوی خود صادقید.
تمامی علوم را به آدم آموخته اند پس همیشه و در همه حال خداوند متعال را شاکر باشیم که نعمت آموزش را برای ما قرار داده اند.
برویم سراغ شعر
🚩قلبی از تپیدن باز میایستد
شب که فرا می رسد
آنگاه..!!
شعری زخمی میشود و
کودکی آواره
آنگاه..!
که باران میبارد
مردی بدون چتر خیس میشود
شاخه گلی مصنوعی
جان میگیرد
زنی..موهایش خیس میشوند و
و برگی افتاده لبخند میزند🚩
🔷 قسمت مشخص شده از شعرتان را از دو دیدگاه ساختاری و محتوایی بررسی می کنم.
✍️ الف) بحث در خصوص ساختار
چنانچه قبلا هم در نقدهای گذشته و حتی در پست های وبلاگ اشاره کرده ام کلماتی که وجودشان زائد است و نیازی از محتوای شعر و حتی درک مخاطب را برطرف نمیکند و وجودشان جز اطناب و زیاده گویی چیزی همراه ندارد اصطلاحا حشو می گوییم که بحث های مفصلی در خصوص آن شد و دیگر نیازی به تکرار نیست و اما در شعرتان
📝 چنانچه مستحضر هستید کار قلب تپیدن است پس در این جا نیازی به نوشتن تپیدن نبود حتی در نوشتار عادی روزمره هم کسی که از این ناراحتی فوت می کند نمیگویند قلبش از تپش ایستاد
فقط عنوان میشود ایست قلبی کرد
ایست قلبی همان ایست از تپش است که ما برای جلوگیری از زائد نویسی آن را حذف می کنیم.
پس اینگونه باید بنویسید
💢 قلبی می ایستد 💢
📝 فرا حشو است
💢 شب که می رسد 💢
📝 قبلا بار ها گفته ام بی خود سطور را تفکیک نکنيد تقطیع سطور قاعده و قانون دارد و نباید الکی این کار انجام گیرد
💢 شعری زخمی میشود وکودکی آواره
نیازی نبود این عبارت در دوسطر نوشته شود.
📝 وقتی کسی در زیر باران خیس شود پس معلوم است که چتر ندارد و نیازی به گفتن آن نبود
💢مردی خیس می شود💢
📝 و باز این دوسطر را بی خود تقطیع کرده اید
💢شاخه گلی مصنوعی جان میگیرد💢
📝 برگی افتاده نه
💢 برگ افتاده 💢
🔷 علاوه بر حشو ها ایراد شما در ساختار اینکه
شما باید به فن نگارش مسلط باشید این نوشتار حاکی آن است که کم مطالعه
می کنید خصوصا کم شعر می خوانید.
توصیه میکنم بیشتر بخوانید و کمتر بنویسید
میزان خواندن باید ده ها برابر بیشتر از نوشتن باشد تا روح و روان شما آمیخته به فنون شعری شود و دایره ی واژگانی تان افزایش یابد.
توجه کنید هر نوشته ای از نظر سبک و آیین درست نويسی مواردی دارد كه رعايت آن نوشته را زیبا نويسنده را توانا می نماياند وبه خواننده خوشايند و جذاب می آيد که حتما و قطعا این نکات را باید فرا بگیرید و از آن حداکثرا استفاده را ببرید.
✍️ ب) بحث در خصوص محتوا
حتی اگر تمام پارامترهای ساختاری در شعر مراعات شود اما محتوا خوب و قابل قبول نباشد نوشته ی ما شعریت پیدا نمیکند چه در حیطه ی موزون و چه سپید.
اینکه بیاییم تمام قواعد عروضی از قبیل وزن و قافیه را مو به مو اجرا کنیم اما محتوا نباشد این نوشته جز نثر موزون چیزی نیست و باز هم اگر تمام تکنیک های سپید سرایی از لحاظ ساختار و نگارش را مراعات کنیم اما محتوا ابتر باشد باز نثری داریم و لاغیر
🔷 هر شعری یک صورت ظاهری دارد و یك مغز و محتوا. به بیان ساده تر هر شاعری در وهله ی نخست با دو پرسش رو در رو می شود:
۱- چه می خواهد بگوید
۲- آنچه می خواهد بگوید را چقدر خوب و زیبا می گوید.
نوع بیان و چیدمان کلمات است که به شعر ما محتوای درست می دهد و اگر کوچکترین لغزشی در این خصوص باشد باز شعر ما رو به فنا می رود
✍️ در قسمت علامت دار شده ی شعر نکات ظریفی است که باید شاعر به آن دقت میکرد اما نکرده درست است که نوعی سرایش اپیزود وار بر کل شعر حاکم است اما گسست های زیادی وجود دارد که در کل شعر به آن اشاره خواهم کرد و نقد ساختاری مابقی شعر را به فرصت دیگر موکول میکنم تا ملال آور نگردد.
📝 چرا ایست قلبی را شاعر منوط به فرارسیدن شب میکند؟ مگر درروز ایست قلبی اتفاق نمی افتد؟
و چرا باید پس از ایست قلبی شخصی حتی خود شاعر،شعر زخمی شود دلیل قابل قبولی نیست حتی در عالم خیال،
اگر عنوان میشد شعری گریه کرد باز قابل قبول تر بود
اما آواره شدن کودک پس از ایست قلبی قابل درک است.
ورود ناگهانی کاراکتر مرد در شعر جناب مردوخی می تواند نوعی نگرش به کل انسانها باشد اما باز پرداخت خوبی روی این امر انجام نشده است خصوصا وقتی عنوان می شود که زیر باران بدون چتر خیس میشود نه کلام کلام شاعرانه است و نه تصویر، تصویر شعریت پذیر، همان جمله ی معروفی که میگوید
از کرامات شیخ ما اینکه شیره را خورد و گفت شیرین است.
باید توجه داشت که در میان عناصر تصویر ساز گوناگونی که شاعر با تأمّل و تعمّد برمی گزیند، ترکیب میکند و به کار میبرد، از لحاظ منطقی، روابط معنایی و زیبایی شناختی خاصی وجود دارد که بررسی و تجزیه و تحلیل آنها میتواند بیش از پیش ما را در فهم و حتی نقد و تصحیح متون یاری نماید. وجود این پیوندها در میان این عناصر، موجب پیدایی اشکال خطی و هندسی خاصی در تصاویر شعری می شودکه توجه به آنها ظرایف، حقایق و لطایف فنّی و معناشناختی موجود در متون را آشکارتر میگرداند.
در ادامه شاعر از جان گرفتن شاخه گل مصنوعی سخن گفته که من شخصا هیچ برداشتی از آن ندارم و نمیتوانم دلیلی بر وجود این عبارت پیدا کنم و چون قادر به ذهن خوانی شاعر نیستم فقط لاادری گویان از این عبارت می گذرم.
پوتبنیا (Potebnia)، شاعر و منتقد بزرگ روس می گوید: هنر، فکر کردن با تصاویر است وی که تصویری بودن را با شاعرانه بودن یکی میداند ، می افزاید: «بدون تصویرگری، هیچ هنری؛ بویژه هیچ شعری وجود ندارد» حتی اگر این سخن را اغراق آمیز نیز بدانیم، باز نمیتوانیم اهمیت خاص تصویر در شعر را نادیده بگیریم. تصویر از عناصر اصلی و اساسی شعر است؛ بدان تحرک، طراوت و تازگی می بخشد؛ معانی و مضامین آن را جاندارتر می نماید و آنها را از عمق و وسعت بیشتری برخوردار میگرداند.
حالا همین جا وجود زن و برگ هم قصه ای که است که باز پرداخت مناسب و اجرای کامل ندارد و به جای سوق مخاطب به سمت تصویری گویا، بیشتر حضور شخصیت های ناشناس را افزایش میدهد.
در دو اپیزود آخر شاعر سعی کرده این سوال را مطرح کند که
آیا وقتی شاعر شعر میگوید اتفاقات ردیف شده محقق میشود و یا وقتی شخصی عاشق شد شعر خود به خودی شکل میگیرد؟
به نظر من دو اپیزود آخر بهترین قسمت شعر بودند و می شود حس شاعرانه از آن گرفت ولی ایراد کار در نوع واگویه کردن است نوع انتقال ناخودآگاه به صفحه ی کاغذ است که وسط راه قطع و وصل هایی انجام میشود.
در شعر، کیفیت احساس درون شاعر و عناصر تصویر ساز باید با وقایع و احساساتی که بیان می شوند، هماهنگ باشد؛ در غیر این صورت، آنچه حاصل می شود، زشت و ناخوشایند و حتی مضحک خواهد بود. حرکت یا دارای حالت دورانی است و در طول یک خط انجام می پذیرد و دوباره ما را به نقطه ی آغاز بازمیگرداند، یا دارای سیر صعودی است و در نهایت به یک نقطه ی اوج میرسد ؛ در این حالت، توسعه یا تکامل یک جریان در راهیابی به یک اوج یا هدف است. این نوع از وحدت، در جریانها یا تسلسل هایی پدیدار میگردد که در آن تمامی عناصر، یکی پس از دیگری در رسانیدن به هدف یا نتیجه ای مشارکت می نمایند. این نوع وحدت در مورد تمامی واقعیت هایی که به منظور رسیدن به غایت یا هدفی به یکدیگر پیوند میخورند، دیده میشود. نمیتوانیم این نوع از ترتیب و توالی را یک ترادف صرف یا حتی یک زنجیره ی ساده از علّتها و معلولها به شمار آوریم. این ترتیب و توالی باید هدفمند باشد؛
درست است که در دو بخش پایانی شعر کمی شاهد این نابسامانی هستیم و از دوران به خط و برعکس سوق پیدا میکند اما دوقسمت آخر شعر قابل قبول تر بود.
ان شاء الله شاهد آثار پربارتری از این شاعر باشیم.
یا حسین بن علی
سید هادی محمدی