۴۳۰۰ سال قبل در مصر باستان ،،
کارگران مشغول ساخت اهرام بودند ،
دو هرم همزمان در حال ساخت بودند و
و کار به کندی پیش میرفت .
معماران برجسته ای برای این منظور
آنجا بودند .
روزی یکی از فرماندهان سپاه مصر
مشهور مصر به قصر فراعنه رفت
و گفت ؛
سرورم از حالا مرا بجای معماران
مسول ساخت اهرام کنید مگر
به من اطمینان ندارید ؟
فرعون نیز پذیرفت و فرمانده از
فردای آن روز معماران را اخراج
کرد .
بخشی از سربازان تحت امر خود را
به نیروهای قبلی افزود و یکی از
افسران ارشد خود را جانشین خود
و مسول مالی ساخت هرم قرار داد .
وزن هر یک از قطعات ۲۵۰۰ کیلوگرم
بود و ارتفاع هرمها بالا رفته بود
از زمانی که معماران بودند .
یک قطعه لازم بود که هرم اول
تکمیل گردد و دو قطعه نیز
برای هرم دوم لازم بود .
روزها و هفته ها کارگران کار
کردند ،
تعدادی زیادی از کارگران بدلیل
فشار سنیگن کار می مردند و از
مردم مصر خراج و مالیات زیادی
بزور می گرفتند .
بالاخره یکی از روزها اخرین
قطعه سنگ از هرم اول بالا
رفت و در نزدیکی محل نصب
قرار گرفت .
فرعون آن عصر دستور داده بود که قبل
از تکمیل شدن هرم او را خبر کنند و
جشن بزرگی برگزار برپا گردد .
فرمانده به افسر خود گفت قبل از
اینکه شاه بیاید و اخرین سنگ اخرین
چند سانت را جابجا گردد ،،
از هرم بالا برو ،
گزارش کامل و دقیقی
بیاور و تصویری که شکوه
کار را نشان دهد .
افسر بالای هرم رفت و چند
ساعت بعد نزد فرمانده رفت و
گفت ؛
فرمانده دو خبر آوردم
یکی خوب و یکی بد ،
فرمانده گفت ابتدا خبر
خوب را بده ،
افسر گفت قطعه سنگ ۱۰ سانت از قله
هرم بالاتر است و با آتش زدن طنابها
در قله قرار می گیرد .
فرمانده گفت حالا خبر بد را بگو ؛
افسر گفت عالیجناب
قطعه سنگ مربوط به
هرم دوم بوده ...
درود و خدا قوت..