شنبه ۱۵ ارديبهشت
|
|
چقدر درد دارد
حالا می فهمم که ترک کردن یعنی چه
|
|
|
|
|
چه بگویم چه بگویم از یار..
|
|
|
|
|
بعد از تو به مهر مهربان میخندم
|
|
|
|
|
چند وقتی است هوای دل من تنگ شده....
|
|
|
|
|
می زند آرام جان لبخندها
می تنَد بر بند جانم بندها
|
|
|
|
|
بلاخره روزی تو هم
عاشق خواهی شد
مانند من
|
|
|
|
|
روشن شد آن چراغ
در پشت بام خانه سنگی
|
|
|
|
|
راحت شکستی بالمو تا بال پروازش بشی
|
|
|
|
|
من همین بارانم
که سرش نمی شود
آن کسی که چتر گرفته
میلی به
|
|
|
|
|
دوستت دارم
مثل باران
که شیشه را پاییزی کرد
مثل ابر که دستم را بارانی
|
|
|
|
|
درباره ی دولتِ به شدددددت مردمی
|
|
|
|
|
ای قلم
نقش بزن تصویر دلدار مرا...
|
|
|
|
|
آنكه دل دارد و به دلبر خويش خوش است
|
|
|
|
|
من
مثل یک پرنده پر میکشم
مثل یک گلبوته
به گل مینشینم
و مثل تنهایی
بزرگ و بیحجم ام
و در پیر
|
|
|
|
|
دوش رفتم به برش گفت تویی یا که منم؟
گفتمش جمله تویی،ورنه که خاک و لَجَنم ..!
|
|
|
|
|
معمار پیر، بر قامتِ "ساختمان" نگریست
بر خشت خشتِ رنج که بر هم نهاده بود...
|
|
|
|
|
خدايا با تو مي باشد حسابم
سرم را من به درگاهت بِـسابم1
تو گر با من
|
|
|
|
|
در چنگالِ عشق تو گرفتار آمده ام.
می گدازم ، می سوزم .....
|
|
|
|
|
خسته ایم خسته از شبهای سرد...
|
|
|
|
|
زمجنونت نمی پرسی دگر توحال واحوالی
چرا بیرحم افسونگر خودت راکردهای پنهان
|
|
|
|
|
چو جام می زِ دستم بر زمین شد
مخدر با منش اینک اجین شد
|
|
|
|
|
از نگاهم انتظارت
پا کشد روزی اگر
|
|
|
|
|
لگدی پشت بخت نباش
جسدی بین تخت نباش
میوه ای، سایه ای چیزی..
کمتراز یک درخت نباش
|
|
|
|
|
عشق اِیَر مِن سینمون جا خَش کنه
ای دل صاب مردنَه مث لَش کنه
ایکنیم داد و هوار کای آسمون
چیکنه ای
|
|
|
|
|
من و دریا/یه چوپان/توی/تحریم همه/لرزان/
|
|
|
|
|
در قاب چشم های تو آهو کشیده است
|
|
|
|
|
هرجا که او رفت ،چشم ما میرفت آن سویی که بود
هر جا که او بیتوته کرد، ماندیم در آن کویی که بود
|
|
|
|
|
دلچسب تر از عطر خوش خاک..
|
|
|
|
|
خودت که حتماً میدونی ندیدنت سخته برام
فقط باهات حرف میزنم اینجوری تو ترانه هام .
|
|
|
|
|
تو که خود دانی تمام وجود منی
ای دلبر زیبایم
با وجودت بهشت چه معنایی می تواند برایم داشته باشد.
ک
|
|
|
|
|
بهار موسمِ، زِنَه بی یِنَه
فصل رستاخیزِ، مُرده دیی یِنَه
|
|
|
|
|
تاوْوِسوْ فصلِ، اَفتاوْ وْ گرما
فصلِ مهمونیِ، دار وْ درختیا
|
|
|
|
|
فصلِ بَلْگ ریزوْ اوْما وِ نَوَرَد
پائیز رَسِسَه، وا رخساره زرد
|
|
|
|
|
زِمِسوْ فصلِ، یخ و یخ بَنوْ
دَ بَن نِمُوْوَه، دِنوْ ریی دِنوْ
|
|
|
|
|
پنهان زچشم این وآن
در پرده میگویم ترا
|
|
|
|
|
ای کاش
طنین بیشتری داشت
دیوار صوتی دلمان!
|
|
|
|
|
گه گاهی او مرا مینگریست،سایه اش را از روی دیواری
|
|
|
|
|
گفته بودم دل به چشمانش نبند
بستی وحالا ببین مجنون شدی
|
|
|
|
|
ماه را خوب مى دانم،
به نشان انگشتان تو
از خانه خود به آسمان بالا مى آيد
و سر به تعظيم مى آورد.
|
|
|
|
|
در این دنیا که قصد گریه دارد...
|
|
|
|
|
دختر صحرا مرا صحرانشین کردی چرا
رفتی و با غصه و غم همنشین کردی چرا
|
|
|
|
|
مردکی گنده و بی چیز و سحر خیز، سحر گاه ، چو می خواست که بیرون رود از خانه خود دید ،که چه دردیست شکم
|
|
|
|
|
همه ميخوابن شبا بيدارم
همه مينالن من كه پولدارم
من كه پولدارم برات خرجش كنم و با تو گردش كنم
با ت
|
|
|
|
|
دیگر در نبودت
حتی قناری ها هم
برایم طنین عشق سر نمی دهند...
|
|
|
|
|
چاره ای بر داغِ دل از نا رفیقان کرده ام
قطره ای هستم که بردریا
|
|
|
|
|
خدا خستم ازین دنیات از عالم دلم سیره
ببین اونی که میخامش داره بی اعتنا میره
|
|
|
|
|
موعد وصل تو با ديده يعقوب كجاست ؟
|
|
|
|
|
آرام
مثل جوجه از تخم
سر در می آورم از زیر پتویم!
|
|
|
|
|
رخ زیبای تو ارزش شب و روز عبادت دارد...
|
|
|
|
|
به رویم اسلحه می کشد تنهایی
|
|
|
|
|
تو بباشی که بسازی نه که سوزانی دلی را
|
|
|
|
|
یک در نشون دادن به ما گفتن...
|
|
|
|
|
دلبر آن است که جان در ره جانان بدهد
دل بر آن است چنین معرکه جانانه رود
|
|
|
|
|
تقدیم به منتظران امام زمان عج
|
|
|
|
|
دقیقه ی نود
نجوای برگ های خزان دیده با نسیم
با گوشم آشناست که عمری خزانیم
گشتم جدا ز شاخه در آغاز
|
|
|
|
|
خوشبختی ام آنقدر غمگین است
|
|
|
|
|
قهوه ی یک عصر پاییزی کنار یار میچسبد
زیر چشمی هی نگاهم کن و فنجان را سبو کن
|
|
|
|
|
باز هم چشم انتظارم درک کن
سوگوارم سوگوارم درک کن
|
|
|
|
|
از بوسه ی با دوام سیرم امروز
میلی به لب نچسب دارم بانو
|
|
|
|
|
می نشینم پای شعله هایی تاریک
گوشه کنار سایه هایی نزدیک
میترسم از سایه های درختی
نیستی و می شوم
|
|
|
|
|
عید را آغاز عمری دوباره در بهاران عید، بیداری هر رود و دشت و لاله زاران
|
|
|
|
|
ااین روز ها
فکرم کز گرفته
مثل سیمرغی
با پرها یی از پرومنته....
|
|
|
|
|
در چامه از عشقِ ندیده مَـگوی
که متشاعری بیش نیستی
|
|
|
|
|
شبی دور از تو در این کوچه ی بن بست میمیرم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۴۸ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |