بهار موسمِ، زِنَه بی یِنَه
فصل رستاخیزِ، مُرده دیی یِنَه
موعِد جیْک زِیِنِ، کُلِ موجودات
صُورِن میْ دَمْنِن، دِ مِیْن کائنات
کَلَه بایْ مِیا، وِ فریاد زِمی
نوشدارو داره، چی دَمِ مَسی
دِ نسیمْ بهار، جوْ مِه فْتَه وا بَرد
کُل چی زِنَه موُ، حتی برف سرد
گلیا وا عشوه، وِرْ مِه سَن دِ خاک
جوْمَه نوُ دِ وَر، همه پِرچ وْ پاک
دِ بوُ زلفیاشوْ، مِری عطارن
سی دیی یِن بلبل، دَ قرار نارن
چنی مَسِن وْ چش وْ گوش نارن
جوْمْیان مِه یرَن وْ حال وْ هوش نارن
وا نسیم بهار، سماع می وازن
سوزِ سِیْلی وا، رنگیا می سازن
قِلا هم دیی فصل، رنگش نازاره
رنگش رنگِ عشق وْ طرفدار داره
ریشه داریا پیر، می کَن تَقِلا
بَلْکَم دِ جاشوْ، جِووْنه دِرا
داریا پیر همه، دِ خاوْوْ هِیْز می رَن
دَسْ نونهالیان، وا دَسْشوْ می رَن
وا شوْنِم بهار، ریی شوْ می شورَن
وِشوْ یاد مِه یَن، چه جور بَلْگ بی رَن
موجودات دیی فصل، کُل غزل خوْنَن
فقط آیِم یان، فِرَه نایوْنَن
وا گردش دنیا، همراهی نارن
عوض نِه موُوَن، آیِم یا پارن
اوْریا کُل وا یَک، سرموُرِه می رَن
دوْنَن تا پاییز،داریا می میرَن
ترجمه فارسی
بهار موسمِ زنده شدنه
فصلِ رستاخیز مرده دیدنه
زمانِ جوانه زدنِ کلِ موجودات
صور را در کائنات می دمند
باد بهاری به فریاد زمین می آید
مانند نفس مسیح نوشدارو دارد
از نسیم بهار سنگ جان می گیرد
همه چیز حتی برف سرد زنده می شوند
گل ها با عشوه از خواب بر می خیزند
همه پیراهن نو بر تن،تمیز و مرتب هستند
از بوی زلف هایشان مانند عطار هستند
برای دیدن بلبل آرام و قرار ندارند
چنان مستند وچشم و گوش ندارند
پیراهن ها را پاره می کنند و عقل و هوش ندارند
با نسیم بهار همه پایکوبی می کنند
رنگین کمانی با رنگها می سازند
ریشه درختان پیر تلاش می کنند
شاید از جای شان جوانه ایی در آید
درختان پیر همه از خواب بر می خیزند
دست نو نهالان را با دستها یشان می گیرند
با شبنم بهار صورتشان را می شویند
بهشون یاد میدهند چه جور برگ بگیرندنند
کلاغ هم توی این فصل رنگش زیباست
رنگش رنگ عشق است و طرفدار دارد
موجودات در این فصل همه غزل خوانند
فقط آدم ها خیلی نادان هستند
با گردش روز گار همراهی ندارند
تغیر نمی کنند و آدم های سال گذشته هستند
ابر ها همه با هم نوحه ایی می سرایند
می دانند تا پاییز همه می میرند
بهاریه بسیار زیبا و شورانگیز بود