جمعه ۷ دی
انجماد شعری از پژمان بدری
از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۷ ۲۰:۴۹ شماره ثبت ۶۹۵۸۷
بازدید : ۹۴۹ | نظرات : ۱۹
|
آخرین اشعار ناب پژمان بدری
|
کهکشانیان
سیاه پوش و
برای
تشییع جنازه آمده اند
ماهِ گریان
نور از چهره اش
پریده
درون غسال خانه ی شب
خورشید را
غسل می دهد
عصر یخبندانی که
در عرشِ عظیمِ شعور
به پا شده
بانیِ ترورِ آفتاب ست
معشوقِ ازلی من
حال تو بگو
چگونه
از رویِ ستونِ فقراتِ
این خیابان های لیزِ مصروع
باید گذشت و
مسیری سمتِ بینش یافت
وقتی عقاید
ژستِ اُپوزیسیون گرفته
و حیای بهار؛
با تازیانه ی زمستان،
جان سپرده
محبوبم می خواهم
خودم را
به هُرمِ آغوشت
برسانم
اما ماشینم
سرفه می زند؛
چاییده،
روشن نمی شود
به قدم هایم
استارت می زنم
حرکت می کنم
این حوالی
هنرِ فهیم را
مندرس پوش و چرکین
سر در گریبانِ مزبله
می بینم
در چهارربع میادین
حلاجان بصیرت
به دستِ حاکمانِ سفاهت
معدوم می شوند
که فواره ها
قندیلِ خونین گریه می کنند
غرچ غرچِ
بستر گام هایم
می گوید
هر آن ممکن ست
قبلِ دیدارت
میانِ انجمادِ
زمینی کرخت
فرو بروم
چنان سوز می آید
لرز روی استخوان هایم
پاتیناژ می رود
پالتو برای گرم شدنش؛
مرا به خودش،
می پیچد
برودت آورتر از همه؛
آدمهایی که،
بورانِ بی اعتنایی شان
نسبت به یکدیگر
بیناییِ غوث را
مختل کرده
دیگر فانوسِ شعرم
به پِت پِت اُفتاده
خششششششششششششششش
ناگهان زیر پایم
خالی می شود
در قعرِ دهانِ
سرمایی منجمد کننده
سقوط می کنم
روزی از زبانِ باد
خواهی شنید
جسدِ شاعری یخ زده
پیدا شد...!!
#پ_ن
مصروع:صرع زده
مزبله:زباله دانی
سفاهت:بی خردی
غوث:یاری،یاری کردن
#انجماد
#پژمان_بدری
|
نقدها و نظرات
|
سلام جناب سپاسمندی های ما را پذیرا باشید.... | |
|
سلام بانو یوسفی هرم کلام مهربانت گرمی بخش دلست | |
|
سلام شما باشید خیر گردن شر را میزند | |
|
سلام عزیز دل آنها هم تو را میپسندند | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عالي بود
محبوبم می خواهم
خودم را
به هُرمِ آغوشت
برسانم
اما ماشینم
سرفه می زند؛
چاییده،
روشن نمی شود
به قدم هایم
استارت می زنم
حرکت می کنم