شنبه ۱ ارديبهشت
|
|
ای کاش
نقابهای اجباری مان را فرو نهیم و
بر گستره ی ابدی مرگ فاصلهها
مأوا گزینیم
|
|
|
|
|
بیا دستی به موهای سرم زن
که صد غصَه به قلبم دارم امشب
|
|
|
|
|
بارها
صدایت کردم تا
در خیالم
به گذار عشق برویم
در انتظار دیدارت
کوچه پس کوچه های شهر
و دلت
|
|
|
|
|
شعر گفتن با شفق رقصيدن است
صحبت عقل و خرد برچيدن است
|
|
|
|
|
ای که با یادت چنان آشوب برپا کرده ایی
|
|
|
|
|
فیلم هندی است جای شعر انگار....
|
|
|
|
|
طبقِ آمار و عدد ما روی کاغذ باختیم...
|
|
|
|
|
لولای شکسته ی درِ خانه
ناله ی دوری سر میدهد
|
|
|
|
|
کاخ مکنون از نسیم عشق تو ویران شده
|
|
|
|
|
دو بیتی ناقابل در مورد معنای عشق
|
|
|
|
|
غزال تبریزی
نشسته جنگل مورابه شانه می ریزی
چقدرماهی ومحشراگر به پا خیزی
قسم به
|
|
|
|
|
وقتی که آهوی دلم را شکار کرد
یک بوسه از دور گرفت وفرار کرد
اینطور دلگرم نبودم به زندگی
اوفص
|
|
|
|
|
میشه سنگِ دِلِ سنگِتو به سینه نزنی؟
|
|
|
|
|
دل بیچاره را آزردی ای دزد
|
|
|
|
|
دست تو همبازی گیسوی من
قلب تو ، موسیقی شب های من
سوی تو پر می کشد افکار من
|
|
|
|
|
عشقم بر آن طريقه ي رندي، اشاره نيست
جز بر طريق راستي ام ، آشكاره نيست
اي
|
|
|
|
|
ماه شو ای نازنینم، ماه شو.....
|
|
|
|
|
حکمتی در چار فصل زندگی ست
موهبت ها در یکایک مختفی ست
هر یکی بر محوری چرخنده اند
موسمی با خود
|
|
|
|
|
از جمع عارفان پرسیدم:
«برق نگاه شما
سپیدی سیمایتان
رایحه ی نفسهاتان
زلالی دلهاتان
و نیز
خستگی
|
|
|
|
|
من از دیوارمی ترسم
ازاین حجم پر از
انکار
از فاصله ها
نقاب پر تکرار
می ترسم
|
|
|
|
|
آن شنیدَستَم کِه دَر شَهری غَریب
یک نَفَر بودَش بِه افکاری پَلید
|
|
|
|
|
اتشي در اين دل ديوانه است
كو نصيب از باده و پيمانه است
|
|
|
|
|
در آن هنگام که عشقت در دلم ساخت ااااااا توان عشق دیگر در دلم باخت
|
|
|
|
|
گردابِ احساسم مرا ، پیچان و حیران می برد.
گاهی به رسوایی و گاه ، تا عمقِ خسران می برد.
گاهی دچ
|
|
|
|
|
تو سردابِ تن خسته ام یه عالم دلهره چاله
یه عالم خاطره اینجا مثه بارونه، میباره
|
|
|
|
|
تنها من مسافر این بیابان نیستم
|
|
|
|
|
...
دلتنگم
مثل شیشه های باران زده
|
|
|
|
|
🌹🌹 درونم زندگی کردی 🌹🌹
ترا با من چه می باشد که من دور از تو مخمورم
ز دل بیرون نمی آیی ندارم چا
|
|
|
|
|
می نویسم تا نگویی عاشقی نایاب شد
در مرام دوستان هم بی وفایی باب شد
|
|
|
|
|
از عشق و مهربانی خانه ای بود
شد آن سقف بلند بعد از تو آوار
|
|
|
|
|
یخ بسته غزلهایم صد مثنوی از دردم
تا شمس رسد تب ریز، تو باز بسوزانم
|
|
|
|
|
من از شدت دلتنگی ام
سخن می گفتم
و او از بالا رفتن دلار !
مژگان_بختیاری (پرتو)
وصال تو
|
|
|
|
|
بس عبث خوردیم عمری غصه دلدارها
|
|
|
|
|
تا اربعین زمان زیادی نمانده است؛
یا حضرت کریم حیاتی لک الفداء
|
|
|
|
|
لحظات تلخ
باورهای شکسته
انگاره ی درستی و طرد باور آن
سنگینی بار و شانههای خسته
|
|
|
|
|
هرگز مبادا غم های دل را یک به یک بشماری
گر این محنت در کار نباشد، نماند در کار نزهتی که خواهی
چش
|
|
|
|
|
آوایی خسته
ابرهای هر جایی
حجمی از سلولهایی تنهایی
|
|
|
|
|
خدا آیِمِن، خلق کِرد، دِ خَرَّه
ناوْوِنِم؛ دونِس، آخِرِش شَرَّه؟
|
|
|
|
|
هر حوریه رد شد متلک می گویم / در باغِ بهشت، بی شعوری بهتر..!
|
|
|
|
|
من به خیالت ای صنم، هم خانه ام، هم خانه ام
من همنشین این دل دیوانه ام، دیوانه ام
|
|
|
|
|
گهی گریان ،گهی خندان،چوطفلانم /
گهی دیوان ومست و غزل خوانم/
دمی بامن مهربان است دمی دگر....
|
|
|
|
|
بود برکه ای چو یک دشت ، کبیر قورباغه بود در آن
|
|
|
|
|
اي دل چو زنده اي ، به جهان همتي بيار
كي با تو سازگار شود ، چرخ كج مدار
جانا
|
|
|
|
|
مَنَم زَن اَز تَبارِ پاکِ هَوّا
مَنَم آزاد و عاشِق دَر سَهَر گاه
|
|
|
|
|
من سالهاست بعد تو مُردم ولی هنوز
|
|
|
|
|
کودکم دوان دوان آمد
دفتر نقاشی اش در دست
چشمها خیس و چهرش غمگین
|
|
|
|
|
خسته ایم از غم هجران و جدایی آقا
|
|
|
|
|
همه ما/ خواب می دیدیم/ خواب خیابان/ خواب کوچه ...
|
|
|
|
|
دوست دارم عمری پناهنده باشم...
|
|
|
|
|
ای ساقیِ دُردی کشان، چرخی بزن جانانِ جان/
پُر کن قدح را بی امان، پیمانه مهمانم نما
|
|
|
|
|
درِ کلبۀ دلم را ز چه رو نمی زند یار ؟
بنگر شقاوتم را که نمیکند نگاهی
|
|
|
|
|
شده آتش ببینی ، فکر الآنت کنی؟
|
|
|
|
|
بی ریا شو بی ریا شو بی ریا
تا نیفتد با بدان عنوان تو
|
|
|
|
|
گم شدم توی نگاهت چشماتو رو من تو بستی
بستی نرگسای پاکو قلب عاشقو شکستی
گفتی تردیدی ندا
|
|
|
|
|
نشسته ای تو به خاک سیاه من باران
|
|
|
|
|
من آخرین ستاره ام
کاش مادرم هرگز
نامم را زهره نمی گذاشت.....
|
|
|
|
|
به تو معتادم!
در تو افتادم!
تو افیونی مرا
تریاک است حضورت
به وقتهای خماری از نبودت
|
|
|
|
|
انارها که می رسند
پاییز خواستنی ترمی شود!
|
|
|
|
|
قیام نمودم در سحر، در گوشه ایی تاریک و تار
دو گانه ا یی آرم به جا، در تسبیحِ پروردگار
|
|
|
|
|
... اجازه تفریح وقتی به قلم می دهم
مرخصی به دلم،
که بشر نه درد جان دارد نه دغدغه نان!
|
|
|
|
|
چه فرق میکند
در کجایی
چه می کنی
در خانه باشی
در خیابان
یا در خوابی ناز
عمر در گذر است
|
|
|
|
|
هزاران رخنه در کیشم اگر پیدا شود دل را
کنم مستِ نگاه تو که لب را بی شمار آورد
از ین مستی ،ازین ه
|
|
|
|
|
کی شود استاد ٬ سنگین درون
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۹۲ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |